شبانه روز

دوشنبه، 25 ارديبهشت 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شبانه روز

فيلمنامه نويسان و كارگردانان: اميد بنكدار و كيوان عليمحمدي
مدير فيلم برداري: مرتضي پورصمدي
طراح صحنه: آيدين ظريف
طراح لباس: شيده محمود زاده
مدير صدابرداري: مهدي صالح كرماني
طراح چهره پردازي، سودابه خسروي
تدوين: اميد بنكدار و كيوان عليمحمدي
صداگذاري و موسيقي: ماني هاشميان
بازيگران: محمدرضا فروتن، نيكي كريمي، مهناز افشار، مهتاب كرامتي، نگار جواهريان، آزاده صمدي، پارسا پيروزفر، حامدبهداد، حميدرضا پگاه، ستاره اسكندري، فلامك جنيدي، لادن طباطبايي، ساعد هدايتي
تهيه كننده: سيدجمال ساداتيان
خلاصه داستان:
چهار داستان كه به شكلي موازي با يكديگر روايت مي شوند و در جاهايي با هم پيوند مي خورند؛ روايت نخست، قصه فوژان(مهناز افشار) است. فوژان در صنعت مي خورند؛ روايت نخست، قصه فوژان (مهناز افشار) است. فوژان در صنعت پوشاك است و پسرعمه اش، فرزام، به او علاقه دارد. از سويي بابك باربان( حميدرضا پگاه) قصد ازدواج با فوژان را دارد. فوژان كه بيماري درمان ناپذير سرطان دارد و پزشك درمانگرش، سيما(لادن طباطبايي) به او گفته كه تا سه ماه بيشتر زنده نخواهد ماند، اين موضوع را تا روز عروسي اش از بابك پنهان مي كند. اما در روز عروسي، بر ترديد خود چيره مي شود و مراسم را ترك مي كند و كوشش بابك براي بازگرداندن او نيز بي فايده است. در پايان فوژان تصميم مي گيرد كه با فرزام برود. روايت ديگر در زمان ناصرالدين شاه مي گذرد و درباره دختر نوانديش او، تاج السلطنه( مهتاب كرامتي)، است. تاج السلطنه از مناسبات رسمي و فاسد محيط پيرامونش خسته و كلافه است و به سليمان( محمدرضا فروتن)، يكي از خادمان دربار، علاقه دارد. اما در ادامه روشن مي شود كه اين داستان در حقيقت فيلمي بوده كه بازيگرانش حورا شيوا( مهتاب كرامتي) و شهرام منزلت( محمدرضافروتن) هستند. حورا با شخصيت تاج السلطنه احساس نزديكي مي كند؛ زيرا مشكل او را شبيه به ناملايمات زندگي خود مي داند.فرخ فروزش( پارسا پيروزفر)، همسر حورا، آن چنان كه بايد به او و زندگي مشتركشان رسيدگي نمي كند. فرخ مدتي است با زني به نام مرجان( نيكي كريمي) ازدواج كرده است. روايت سوم، داستان مرجان است. او چندسالي است كه از فرهاد( شاهرخ فروتنيان) جدا شده است. فرهاد پس از سال ها نزد مرجان باز مي گردد،‌ اما مرجان او را از خود مي راند. از سويي حورا با زير نظر گرفتن فرخ، نزد مرجان مي آيد، اما مي فهمد كه مرجان از فرخ باردار است. حورا كه در برابر فرخ و موضع گيري او كم آورده، بيماري فرزندشان، سپنتا،‌ را به او يادآوري مي كند و به او گوشزد مي كند كه براي زندگي مشتركشان آن گونه كه بايد زمان و انرژي و عشق خرج نكرده است. در روايت چهارم با داستان سياوش(حامد بهداد) رو به رو هستيم. او كه يك استاد نقاشي بزرگ است كه با يك نقص جسماني مادرزاد دست و پنجه نرم مي كند، همسرش بهار، را از دست مي دهد و به همين دليل گرفتار ناراحتي افسردگي مي شود. در ادامه، استاد دختري( نگار جواهريان) را كه در اثر سانحه رانندگي دچار فراموشي شده، به خانه خود مي آورد و از او مراقبت مي كند و كم كم ميانشان پيوندي عاطفي ايجاد مي شود. از سويي نگار( آزاده صمدي)، دختر استاد سياوش، از حضور دختر جوان در خانه پدرش ابراز نگراني و ناراحتي مي كند و از او مي خواهد كه هرچه زودتر خانه استاد را ترك كند.دختر كه رعنا نام دارد، هنگام ترك استاد اعتراف مي كند كه چيزي از يادش نرفته و در حقيقت از خانه فرار كرده است. در ادامه روشن مي شود كه داستان استاد سياوش، فيلمنامه اي بوده كه حورا مي خوانده تا براي نقش آفريني در آن اعلام آمادگي كند؛ هرچند كه داستانش واقعي بوده است.
ژانر
ملودرام
درباره فيلمنامه نويس اثر
اميد بنكدار و كيوان عليمحمدي: ديگر مدت هاست كه نام اين دو فيلم ساز/ فيلمنامه نويس با يكديگر پيوند خورده است. اين دو از همان زمان ساخت فيلم هاي كوتاهشان كوشيدند كه در پيوند با مخاطبانشان و شناساندن آثار خود بسيار حرفه اي رفتار كنند و همين سكوي پرشي مناسب برايشان شد كه پس از چند تجربه گرايي در عرصه سينماي تجربي و مستند كه با واكنش هاي رسانه اي خوبي همراه بود، بتوانند در سال 1384 فيلم شبانه را جلوي دوربين ببرند كه سال گذشته و پس از پنج سال انتظار به روي پرده سينماها آمد و البته اكراني چندان موفق نداشت. اميدبنكدار و كيوان عليمحمدي سه سال بعد شبانه روز را پس از فراز و نشيب هاي فراوان ساختند كه در بيست و هفتمين دوره جشنواره فيلم فجر توانست سيمرغ بلورين بهترين فيلم را از آن مرتضي پورصمدي كند. اما فيلم تا امسال در صف اكران باقي ماند. عشق تنهاست و از پنجره اي كوتاه به بيابان هاي بي مجنون مي نگرد مهم ترين فيلم كوتاه بنكدار و عليمحمدي به شمار مي آيد. همچنين بايد از مستند چشم اندازهاي سياوش آباد ياد كرد كه درباره زندگي ، شخصيت و آثار سياوش كسرايي است. چه شگفت است عشق كه هم زخم است و هم مرهم، MDMA، سرخ و آسمان سياه شب از ديگر كارهاي مستند و تجربي اين دو فيلم ساز هستند.
خوبي هاي فيلمنامه
با در نظر گرفتن هر چهار داستان فيلمنامه شبانه روز و شيوه روايت و تداخلشان در يكديگر، بايد گفت فرم روايي اين اثر در شكل كلي اش غيرخطي و عمودي است. با اين وجود بنكدار و عليمحمدي براي نزديك كردن مخاطب با داستانك هايشان، در جزئيات هريك از روايت ها به الگوهاي كلاسيك داستان گويي نيز نيم نگاهي داشته اند. با توجه به محدوديت زماني هريك از اپيزودها و نيز فشردگي روايي شان، بنكدار و عليمحمدي كوشيده اند كه نقطه اوج( و يا فصل هايي نزديك به نقطه اوج) هريك از اين قصه ها را برگزينند كه مخاطب علاقه مند به سينماي داستان گو نيز درگير قصه ها و شخصيت هاي آنها شود و ساختار غيرخطي فيلمنامه آن چنان كه بايد در او دافعه پديد نياورد. در اين ميان نويسندگان فيلمنامه خواسته اند كه ميان اپيزودها پيوندي تِماتيك برقرار كنند. به همين دليل آنها تمركز خود را بر بعضي موضوع ها و دغدغه ها مانند عشق و خيانت قرار داده اند كه از اين مسير جايگاه اجتماعي زنان در جامعه مدرن و حتي در دل دهه هاي گوناگون تاريخ معاصر كشورمان را با لحني غم خوارانه كند و كاو كنند.
كاستي هاي فيلمنامه
كاستي بزرگ فيلمنامه شبانه روز بيشتر برمي گردد به جنس شخصيت پردازي اش كه حتي با رويكردي مدرن نيز قابل توجيه نيست و در ادامه به آن اشاره خواهد شد. اما اگر بخواهيم به ساختار كلي فيلمنامه و جنس پيوند اپيزودها نگاهي بيندازيم، بايد گفت كه ميان خرده پيرنگ ها يك پيوند رياضي وار و درست برقرار نشده است. براي نمونه داستان تاج السلطنه، در حقيقت يك داستان در داستان(فيلم در فيلم) است و نيز داستان سياوش. داستان مرجان نيز كه در دنيايي واقعي به داستان حورا پيوند داده مي شود، اما در اين ميان روشن نيست كه داستان فوژان با كدام وصله به ديگر داستان ها پيوند داده شده است؟ آيا جز يك پيوند تماتيك كه در بالا به آن اشاره شد، مي توان ميان اين اپيزود با قصه هاي ديگر فيلمنامه پيوندي ديگر برقرار كرد؟
شخصيت ها
با توجه به داستان گريزي فيلمنامه و پناه بردنش به روايت هاي مدرن و به دليل فضايي نسبي كه در قصه هاي مدرن وجود دارد، نمي توان درباره شخصيت هاي اصلي اپيزودهاي شبانه روز با ديدگاهي استوار و بر پايه الگوهاي كلاسيك ابرازنظر كرد. به هر حال شخصيت ها همه درگير تنش دروني هستند تا كشمكش بيروني و همين قصه ها را در برهه هايي كه روايت مي شوند، كم ايراد پيش مي برد. اما چيزي كه در قصه هاي شبانه روز مخاطب را آزار مي دهد، حضور شخصيت هايي است كه بودنشان منطق چنداني در داستان ندارد. براي نمونه در داستان فوژان، رها( خاطره اسدي) شخصيتي سرگردان است. شخصيت نگار به عنوان يك نيروي تهديدگر در داستان سياوش، مي بايست حضوري تأثيرگذارتر مي داشت. شهرام منزلت در داستان حورا نقشي پيش برنده ندارد. حضور شخصيت هايي همانند فرهاد و ماهك( ستاره اسكندري) در داستان حورا و سيما در داستان فوژان چندان توجيه پذير نيست. در حالي كه پيوند ميان استاد سياوش با رعنا، مثلث حورا، مرجان و فروزش و نيز حتي فوژان، بابك و فرزام كم و بيش رنگ و بويي دراماتيك به خود گرفته اند و حضورشان در خدمت نگاه فيلمنامه نويسان با هدف روايت داستان هايي كم و بيش دراماتيزه در هر اپيزود معنا و منطق پيدا مي كند.
ديالوگ ها
يكي از ويژگي هاي كارهاي بنكدار و عليمحمدي اين است كه با وجود رويكرد غيركلاسيكشان به داستان پردازي، اسير بيهوده گويي در روايت هاي مدرن نمي شوند و به جنس گفت و گونويسي در آثارشان توجه ويژه اي نشان مي دهند. نمونه اش هم ديالوگ هاي فيلم نيمه بلند عشق تنهاست و از پنجره اي كوتاه به بيابان هاي بي مجنون مي نگرد است كه خيلي خوب نوشته و پرداخت شده بودند. اين زوج فيلمنامه نويس در شبانه روز هم از گفت و گوها به آن آساني ها نگذشته اند. نمونه خوبش هم صحنه خداحافظي سياوش با رعناست كه دختر فراري و بي پناه مي گويد: « نمي دونم تو زود به دنيا اومدي يا اين كه من دير...!» كه بر تأثير عنصر تقدير بر پيوند انسان ها تأكيد مي كند.
صحنه خوب فيلمنامه
تمام صحنه هايي كه ميان استاد و رعنا مي گذرند، بار عاشقانه خوبي پيدا كرده اند و به دل مي نشينند و مي توان آنها را به عنوان بهترين صحنه هاي فيلمنامه برگزيد.
صحنه ضعيف فيلمنامه
صحنه فرار فوژان از مراسم عروسي اش با توجه به حال و هوايش و تعقيب خنده دار او از سوي بابك و تصويربردار مراسم، نه در داستان منطق خوب و درستي دارد ( شخصيتي از سنخ و طبقه فوژان بايد كنشي منطقي تر را در روز عروسي اش از خود نشان مي داد) و نه در اجرا باورپذير از كار درآمده است.
صحنه خوب اجرا شده از فيلمنامه
در زمانه اي كه بسياري از فيلم هاي سينماي ما به اصطلاح« بزن در رو» هستند و شلختگي از سر و رويشان مي بارد، وسواس افراطي و البته ستايش برانگيز اميد بنكدار و كيوان عليمحمدي در طراحي ميزانسن ها و دكوپاژهاي هر پلان و صحنه جاي شگفتي و توجه فراوان دارد. كمتر قابي را مي توان در فيلم پيدا كرد كه روي آن فكر نشده باشد و كمك گرفتن اين دو كارگردان از بازي هايي كه با نور و سايه مي كنند، فيلم را به يك تابلوي خوش رنگ و لعاب تبديل كرده است كه البته در اين ميان نبايد از نقش مرتضي پورصمدي به عنوان مدير فيلم برداري گذشت. با وجود تيپيكال بودن شخصيت ها، بازيگراني كه در فيلم حضور دارند، گليم خود را از آب بيرون كشيده اند و در اين ميان حامد بهداد در زير آن گريم سنگين( كه يادآور شمايل جان هارت در مرد فيل نماي ديويد لينچ است)، توانسته از پس در آوردن معلوليت استاد سياوش برآيد. هرچند كه فيلمنامه روي ويژگي هاي هنرمندانه شخصيت اين كاراكتر تمركز نكرده و بيشتر جنبه هاي جسماني اين شخصيت پررنگ شده است. مهتاب كرامتي نيز در صحنه هايي كه حضور دارد، بيش از ديگر بازيگران فيلم خوش درخشيده است.
منبع: نشريه فيلم نگار، شماره 106.



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.