به گزارش راسخون به نقل از فارس، آیتالله العظمی ناصر مکارم شیرازی در تفسیر نمونه ذیل آیات 171 تا 177 سوره مبارکه «صافات» به پیروزی قطعی حق بر باطل و تعابیر مختلف از پیروزی اشاره کرده است که متن آن در ادامه میآید؛
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
«وَ لَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلِینَ* إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ* وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ* فَتَوَلَّ عَنْهُمْ حَتّى حِین* وَ أَبْصِرْهُمْ فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ* أَ فَبِعَذابِنا یَسْتَعْجِلُونَ* فَإِذا نَزَلَ بِساحَتِهِمْ فَساءَ صَباحُ الْمُنْذَرِینَ؛ وعده قطعى ما براى بندگان فرستاده ما از پیش مسلّم شده. که آنان یارى شدگانند. و لشکر ما پیروزند! از آنها [= کافران] روى بگردان تا زمان معینى (که فرمان جهاد فرا رسد)! و آنها را بنگر! که به زودى مىبینند! آیا آنها براى عذاب ما شتاب مىکنند؟!ما هنگامى که عذاب ما در آستانه خانههایشان فرود آید، انذار شدگان صبحگاه بدى خواهند داشت». (صافات/ 171 تا 177)
دلگرمی خداوند برای رهروان راه حق/ حزب اللّه پیروز است
به دنبال بحثهاى گوناگونى که پیرامون مبارزات انبیاى بزرگ، و کارشکنىهاى مشرکان بىایمان، طى آیات این سوره آمده، اکنون مهمترین مسأله را در این رابطه بیان مىکند، و حسن ختام را به عالىترین وجه نشان مىدهد، و آن خبر از پیروزى نهایى لشکر خدا بر لشکر شیطان و دشمنان حق است، تا مؤمنانِ اندکى که به هنگام نزول این آیات، در «مکّه» تحت فشار دشمنان اسلام بودند، و همچنین همه مؤمنان محروم در هر عصر و زمان، به این وعده بزرگ الهى، دلگرم شوند و گرد و غبار یأس و نومیدى را از دل و جان خود، بشویند، و براى ادامه مبارزه با لشکر باطل آماده و مقاوم گردند.
مىفرماید: «وعده قطعى ما براى بندگان مرسَلِ ما از قبل مسلّم شده» (وَ لَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرْسَلِینَ).
«که آنها یارى مى شوند» (إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ).
«و لشکر ما در تمام صحنه ها پیروزند» (وَ إِنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الْغالِبُونَ).
چه عبارتِ صریح و گویا، و چه وعده روح پرور و امیدبخشى؟!
آرى، پیروزى لشکر حق بر باطل، و غلبه جنداللّه و یارى خداوند نسبت به بندگان مرسَل و مخلَص، از وعدههاى مسلّم او، و از سنتهاى قطعى است که در آیات فوق، به عنوان «سَبَقَتْ کَلِمَتُنا» (این وعده و سنت ما از آغاز بوده) مطرح شده است.
نظیر این مطالب در آیات فراوان دیگرى از قرآن مجید آمده است: در آیه 47 سوره «روم» مىخوانیم: وَ کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ: «یارى کردن مؤمنان حقى است مسلّم بر ما»!
و در آیه 40 سوره «حج» آمده است: وَ لَیَنْصُرَنَّ اللّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ: «خداوند هر کس را که به یارى آئین او برخیزد، یاریش مىکند».
و در آیه 51 از سوره «غافر» مىخوانیم: اِنّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِیْنَ آمَنُوا فِى الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ یَقُومُ الأَشْهادُ: «ما رسولان خود و افراد با ایمان را در زندگى دنیا و در (روز رستاخیز) ـ آن روز که شاهدان به حق قیام مىکنند ـ یارى مىدهیم».
و بالاخره در آیه 21 سوره «مجادله»، با قاطعیت تمام از این غلبه و پیروزى به عنوان یک سنت قطعى سخن مىگوید: کَتَبَ اللّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَ رُسُلِی: «خداوند مقرر داشته است که من و رسولانم بطور قطع غلبه خواهیم کرد»!
بدیهى است خداوندى که بر همه چیز توانا است، و در وعدههاى او هرگز تخلف نبوده و نیست، مىتواند، به این وعده بزرگ خود جامه عمل بپوشاند، و همانند سنتهاى تخلفناپذیر عالم هستى بىکم و کاست مردان حق را پیروز گرداند.
این وعده الهى، یکى از مهمترین مسائلى است که رهروان راه حق به آن دلگرمند، و از آن روح و جان مىگیرند، هر زمان خسته شوند با آن نفس، تازه مىکنند، و خون جدیدى در عروقشان جارى مىشود.
چرا با وجود وعده پیروزی قطعی حق بر باطل، گاهی مؤمنان شکست میخورند؟
در اینجا سؤالى مطرح مى شود و آن این که: اگر مشیت و اراده الهى بر یارى پیامبران و پیروزى مؤمنان قرار گرفته، چگونه مشاهده مىکنیم که در طول تاریخ پرماجراى بشر، پیامبرانى به شهادت رسیدند، و گروههایى از مؤمنان مواجه با شکست شدند؟ اگر این یک سنت تخلفناپذیر الهى است پس این استثناها براى چیست؟!
در پاسخ مىگوییم:
اولاً: پیروزى، معنى وسیعى دارد، و همیشه به معنى غلبه ظاهرى و جسمانى بر دشمن نیست، گاه، پیروزى، پیروزى مکتب است، و مهمترین پیروزى همین است، فرض کنید، پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) در یکى از غزوات، شهید شده بود، اما مىبینیم آئینش دنیا را گرفته، آیا ممکن است این شهادت را به شکست تعبیر کنیم؟
مثال روشن تر این که: امام حسین(علیه السلام) و یارانش در «کربلا» واقعاً شربت شهادت نوشیدند، ولى هدف آنها این بود که چهره زشت «بنى امیه» را که مدعى خلافت پیامبر(صلى الله علیه وآله) بودند، اما در حقیقت جامعه اسلامى را به عصر جاهلیت باز مىگرداندند نشان دهند، و به این هدف بزرگ رسیدند، مسلمانان را از خطر آنان آگاه کردند و اسلام را از سقوط، رهایى بخشیدند، آیا مىتوان گفت آنها در «کربلا» مغلوب شدند؟!
مهم این است که: انبیاء و جنود الهى، یعنى مؤمنان در برابر تمام تلاشهاى مستمر و منسجم دشمنان حق، توانستند اهداف خود را در دنیا پیش ببرند و پیروان زیادى پیدا کنند و خط مکتبى خود را تداوم بخشند، و در برابر آن همه طوفان، قد علم کنند و حتى در دنیاى امروز افکار اکثریت مردم جهان را به خود متوجه سازند.
نوع دیگر، از پیروزى داریم که پیروزى تدریجى در برابر دشمن در طول قرنها است که گاه نسلى به میدان مىآید و پیروز نمىشود، اما نسلهاى آینده دنبال کار آنها را مىگیرند و به پیروزى مىرسند (مانند پیروزى نهایى لشکر اسلام بر لشکر «صلیبیون» بعد از دویست سال!) این نیز، پیروزى براى مجموع محسوب مىشود.
ثانیاً: فراموش نباید کرد که وعده خداوند، دایر به غلبه مؤمنان یک وعده مشروط است نه مطلق، و بسیارى از اشتباهات از عدم توجه به این حقیقت سرچشمه مىگیرد.
زیرا در آیات مورد بحث، کلمه «عِبادِنا» (بندگان ما) و «جُنْدِنا» (لشکر ما) و یا تعبیرات مشابه دیگرى که در این زمینه در سایر آیات قرآن آمده، مانند: حِزْبُ اللّهِ ـ و ـ الَّذِیْنَ جاهَدُوا فِیْنا ـ و ـ وَ لَیَنْصُرَنَّ اللّهَ مَنْ یَنْصُرُهُ، و مانند اینها، همه دلیل روشنى است براى شرایط پیروزى.
ما مىخواهیم نه مؤمن مجاهدى باشیم، و نه جند مخلصى، و با این حال بر دشمنان حق و عدالت پیروز شویم!
ما مىخواهیم: در مسیر الهى با افکار و برنامههاى شیطانى پیش برویم، بعد تعجب مىکنیم که چرا مغلوب دشمنان هستیم، مگر ما به وعدههاى خود عمل کردهایم که از خدا مطالبه وفا به وعدههایش مىکنیم؟!
در جنگ «احد» پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) وعده پیروزى به مسلمانان داده بود، و در مرحله اول جنگ، نیز پیروز شدند، اما گروهى به فکر جمعآورى غنایم و ایجاد تفرقه و نفاق و رها کردن فرمان رسول خدا(صلى الله علیه وآله) افتادند، و در حفاظت از دستاورد پیروزى آغاز جنگ، و درّه «احد» کوتاهى کردند، و همین امر سبب شکست نهایى آنها در آن جنگ شد.
گویا گروهى که خود را طلبکار مىدانستند خدمت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) آمدند و با لحن خاصى عرض کردند، پس وعده پیروزى چه شد؟
قرآن جواب بسیار جالبى به آنها گفت که شاهد گفتار ما است، فرمود: وَ لَقَدْ صَدَقَکُمُ اللّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتّى إِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِی الْأَمْرِ وَ عَصَیْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما أَراکُمْ ما تُحِبُّونَ مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ الدُّنْیا وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرِیدُ الْآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَکُمْ عَنْهُمْ لِیَبْتَلِیَکُمْ وَ لَقَدْ عَفا عَنْکُمْ وَ اللّهُ ذُو فَضْل عَلَى الْمُؤْمِنِینَ: «خداوند وعده خود را به شما (درباره پیروزى بر دشمن در احد) محقق ساخت، در آن هنگام که (در آغاز جنگ) دشمنان را به فرمان او مىکشتید، و این پیروزى همچنان ادامه داشت تا این که سست شدید، و در کار خود به نزاع پرداختید، و بعد از آن که (به مطلوب خود رسیدید) و آنچه را دوست مى داشتید خداوند به شما نشان داد، نافرمانى کردید، بعضى از شما خواهان دنیا بودند، و بعضى خواهان آخرت (با این حال باز شما را از شکست کامل نجات داد) و آنها را از شما منصرف ساخت، تا شما را بیازماید، و شما را مشمول عفو خود قرار داد ، و خداوند نسبت به مؤمنان فضل و بخشش دارد».
تعبیراتى مانند «فَشِلْتُمْ» (سست شدید).
«تَنازَعْتُمْ» (به اختلاف پرداختید).
«عَصَیْتُمْ» (نافرمانى کردید).
به خوبى نشان مىدهد که آنها شرایط نصرت الهى و پیروزى بر دشمن را رها کردند، در نتیجه به مقصود خود نرسیدند.
چه کسانی بر دشمنان غلبه میکنند؟
آرى، خداوند هرگز قول نداده است که هر کس، نام خود را مسلمان و سرباز اسلام نهاد، و دم از جند اللّه، و حزب اللّه زد، در تمام صحنهها بر دشمن پیروزش نماید، این وعده الهى مخصوص کسانى است که از قلب و جان، خواهان رضاى خدا و از نظر عمل در خط فرمان او باشند و تقوا و امانت را فراموش نکنند.
نظیر همین سؤال و جواب را در مورد «دعا» و «وعده اجابت» الهى نیز گفتهایم.
سپس، در ادامه این آیات، هم براى دلدارى پیامبر(صلى الله علیه وآله) و مؤمنان و تأکید بر پیروزى، و هم تهدید مشرکان بى خبر مىگوید: «از آنها روى بگردان و آنها را تا زمان معینى به حال خود بگذار»! (فَتَوَلَّ عَنْهُمْ حَتّى حِین).
تهدیدى است پر معنى و هول انگیز، که از اطمینان به پیروزى نهایى سرچشمه مىگیرد، به خصوص این که: تعبیر «حَتّى حِین» (تا مدتى) به صورت سربسته اداء شده است، اما تا چه مدت؟ تا زمان هجرت؟ تا موقع جنگ «بدر»؟ تا فتح «مکّه»؟ و یا زمانى که شرایط قیام نهایى و عمومى مسلمانان، بر ضد این کوردلان فراهم گردد؟ دقیقاً معلوم نیست!
نظیر این تعبیر، در آیات دیگر قرآن نیز دیده مىشود: گاه، مىگوید: فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ تَوَِکَّلْ عَلَى اللّهِ:«از آنها روى بگردان و بر خدا توکل کن».
در جاى دیگر مىگوید: قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ: «بگو: اللّه، سپس آنها را رها کن که در دروغهاى خود بازى کنند».
پس از آن این جمله را با تهدید دیگرى تأکید کرده، مىفرماید: «وضع آنها را بنگر! (چه بىمحتوا است لجاجتهایشان، دروغهایشان، خرافاتشان، و خیره سرىهایشان را) اما به زودى آنها نیز نتیجه شوم کار خود را مىبینند» (وَ أَبْصِرْهُمْ فَسَوْفَ یُبْصِرُونَ).
به زودى پیروزى تو و مؤمنان، و شکست ذلت بار خود را در این دنیا، و مجازات الهى را در جهان دیگر خواهند دید.
و از آنجا که این خیره سران بىشرم، پیوسته این سخن را تکرار مىکردند که وعده عذاب الهى چه شد؟ و اگر راست مىگویى چرا معطلى؟ قرآن با لحنى تهدیدآمیز در پاسخ آنها مىگوید: «آیا اینها براى عذاب ما عجله مىکنند»؟ ـ گاه، مىگویند: «مَتى هذَا الْوَعْدُ» (این وعده الهى چه شده؟) و گاه، مىگویند: «مَتى هذَا الْفَتْحُ» (این پیروزى کى خواهد آمد؟) ـ (أَ فَبِعَذابِنا یَسْتَعْجِلُونَ).
«اما هنگامى که عذاب ما در صحن خانه شان فرود آید و روزگارشان تیره و تار شود، آن روز مىفهمند چه بد و خطرناک است صبح انذارشدگان» (فَإِذا نَزَلَ بِساحَتِهِمْ فَساءَ صَباحُ الْمُنْذَرِینَ).
تعبیر به «ساحَة» (صحن خانه و فضاى میان خانهها) براى این است که نزول عذاب را در متن زندگى آنها مجسم کند، و مبدل شدن کانون آرامش آنها را به کانونى از وحشت و اضطراب، نشان دهد.
تعبیر به «صَباحُ الْمُنْذَرِینَ» (صبح انذارشدگان) ممکن است اشاره به این باشد که عذاب الهى بر این قوم لجوج و ستمگر ـ همانند بسیارى از اقوام پیشین ـ صبحگاهان فرود مىآید.
و یا به این معنى است که مردم همگى در انتظار این هستند که صبحشان با خیر و نیکى شروع شود اما اینها صبحگاهانى بد و تیره و تار در پیش دارند.
و یا این که: صبح، موقع بیدارى است، اینها نیز زمانى بیدار مىشوند که راه نجاتى باقى نمانده و کار از کار گذشته است!
/2759/