هفتاد سال پیش ناتو زمانی ظهور کرد که مهمترین تهدید اعضای آن نظام کمونیستی شوروی بود که در قالب محور بلوک شرق پیمان ورشو را سازماندهی کرده بود.
در طول بعد از جنگ جهانی دوم تا پایان نظام دو قطبی همه چیز در سطح نظام بین المللی تحت تأثیر نظام دو قطبی قرار داشت و این «قطبش» نظام بود که رفتارهای سیاست خارجی کشورها را تا حد زیادی تعیین می کرد.
در این فضا ناتو با مشکل هویتی مواجه نبود و کمونیسم توجیه کننده پیمانی بود که تجلی نظریه های همگرایی بعد از جنگ جهانی دوم به شمار می رفت.
این تجلی در رژیمهای مالی، تجاری و پولی بعد از جنگ جهانی دوم و در قالبهای بانک جهانی، گات(بعدها سازمان تجارت جهانی) و صندوق بین المللی پول نیز نمایان شده بود.
با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ناتو با خلایی مواجه شده بود که می بایست پر می شد. این خلاً تا حد زیادی با هویت «اسلام رادیکال» پر شد. اما تهدیدها فقط از جانب هویت سلبی و «دیگری» نبود بلکه در هویت «خودی» نیز مسائل و اشکالاتی به وجود آمده که شاید بازسازی هم جوابگوی آن نباشد.
بر همین اساس «فرانسیس فوکویاما» نظریه پرداز «پایان تاریخ» در کتاب اخیر خود با عنوان «هویت» از هویتهایی سخن می گوید که در دل لیبرالیسم تجلی و ظهور و بروز پیدا کرده است. فوکویاما معتقد است خود لیبرالیسم قادر نخواهد بود که این هویتها را سازماندهی کند؛ هویتهایی نظیر راست افراطی و ناسیونالیسم.
هویتی که در شخصیت دونالد ترامپ رئیس جمهوری ایالات متحده آمریکا متجلی است. حتی خود فوکویاما هم دلیل نگارش کتاب «هویت» را به قدرت رسیدن فردی مثل ترامپ می داند و از این بابت برای لیبرالیسم احساس خطر می کند.
فوکویاما شاید در یک چرخش از نظریه «پایان تاریخ» دست به دامن «سوسیالیسم» می شود تا هویتهای متکثری که لیبرالیسم قادر به پاسخ به آن نیست را زیر چتر خود قرار دهد و خیال لیبرالیسم از بابت هویتهای متکثر جبهه «غیر خودی» از یک سو راحت باشد و از سوی دیگر نیز بتواند برای لیبرالیسم «دیگری» تئوریک و نظری داشته باشد.
اجلاس هفتادم ناتو در چنین شرایطی برگزار می شود.
باید توجه داشت که مهمترین وجه یک رژیم امنیتی وجود «تهدید مشترک» و اشتراک نظر در خصوص نحوه مواجهه به آن تهدید مشترک به شمار می رود. حال ناتو که توسعه یافته ترین نهاد و پیمان نظامی از لحاظ سطح همکاری امنیتی نیز به شمار می رود در این خصوص نیز به مشکل خورده است.در حالی اعضایی مثل ترکیه کردهای سوری را تروریستی می داند اما اعضای ناتو چنین اعتقادی ندارند. از همین رو بود «مارک اسپر» وزیر دفاع آمریکا از دولت ترکیه خواست مانع اجرای برنامه های ناتو نشود و پیش از نشست ناتو به آنکارا هشدار داد «هیچ کس تهدیدات را آنطور که شما میبینید نمی بیند». وی در ادامه افزود که از وارد شدن نام YPG بعنوان گروه تروریستی حمایت نمیکند. اسپر در ادامه به ترکیه اعلام کرده است که باید تهدیدات بزرگتر را ببینیم و رو به جلو گام برداریم.
اما «تهدیدات بزرگتر» برای ترکیه معنایی غیر از کردها ندارد در حالی که ناتو چنین اعتقادی ندارد. از همین رو اصل مهم و کلیدی ناتو که در ماده ۵ این پیمان مبنی بر «دفاع جمعی» متجلی است و تهدید علیه هر عضو را به مثابه تهدید علیه سایر اعضا می داند زیر سوال رفته است. برای ناتو که ترکیه دومین ارتش پر جمعیت آنرا داراست این موضوع کم اهمیت نیست.
اختلاف فرانسه و ترکیه در خصوص کردها تا جایی بالا گرفت که «امانوئل ماکرون» رئیس جمهوری فرانسه سازمان ناتو را دچار مرگ مغزی دانست. موضوعی که به مذاق ترامپی که خواهان افزایش سهمیه ها در ناتو است و تهدید به خروج از این سازمان نیز کرده خوش نیامد. ترامپ به طور مشخص سخنان اخیر رئیس جمهور فرانسه درباره این سازمان را زننده عنوان کرد و گفت ممکن است روزی فرانسه از ناتو جدا شود.
اما این همه ماجرا نیست. ناتو در حال حاضر با تهدیداتی مواجه است که اساساً این سازمان برای پاسخ به آنها راه حلی ندارد. شاید گزاف نباشد بگوییم ناتو سازمانی state محور است و برای پاسخ به مسائل و مشکلات ناشی از هویتهای متکثر(sub state) راه حلی ندارد. مسائل و مشکلاتی که در قالب تهدیدات مهاجرتی، گروههای افراطی و رادیکال و هویتهای گریز از مرکز متجلی است.
حتی در خصوص میزان تهدید بودن کشورهایی چون روسیه یا چین و حتی ایران نیز اعضا توافق کاملی ندارند. در حالی که کشورهای اروپایی و اصلی ناتو مثل فرانسه و آلمان رویکرد محتاطانه ای در خصوص روسیه، چین و ایران دارند ولی از منظر آمریکا این کشورها مهمترین تهدیدات آن به شمار می رود. البته قصه ترامپ و روسیه کمی متفاوت است ولی ساختار قدرت سیاسی آمریکا رویکردی متفاوت از ترامپ دارد.
در کنار این مسائل باید به تهدیدات فضایی و تهدیدات سایبری نیز اشاره کرد. در خصوص تهدید فضایی باید توجه داشت آمریکا درست همین اسفند سال گذشته
بود که فرمان تشکیل نیروی فضایی آمریکا را امضا کرد. در حالی که چین و روسیه در این زمینه متأخر هستند.
در واقع «دونالد ترامپ» دستور العملی را امضاء کرد که فرآیند طولانی مدت تشکیل یک شاخه نظامی جدید موسوم به «نیروی فضایی آمریکا» را برای مقابله با تهدیدات در حریم فضایی آغاز می کند. «دستور العمل سیاست فضایی ۴» که ترامپ آن را امضا کرد، مبنای یک لایحه قانونی برای تشکیل یک شاخه نظامی جدید تحت فرماندهی نیروی هوایی آمریکا است. در مراسم امضای این دستورالعمل، رئیس جمهور آمریکا نیروی فضایی را اولویت امنیت ملی این کشور خواند.
این نیروی فضایی مسئولیت و هدایت طیفی از امکانات نظامی فضا پایه آمریکا را برعهده خواهد داشت؛ امکاناتی همچون ماهواره های دارای «سیستم موقعیت یاب جهانی» (GPS) و یا رادارهای مراقبتی که به رهگیری موشکهای پرتاب شده کمک می کنند.
در کنار موارد مذکور، به قدرت رسیدن ترامپ و تأکید و اصرار او مبنی بر پرداخت سهم دو درصدی از تولید ناخالص ملی کشورهای عضو این سازمان نیز پیمان را از چند سال پیش وارد حاشیه کرده بود. واقعیت امر این است که اگرچه در مراحل ابتدایی تشکیل و فعالیت ناتو، آمریکا به عنوان «هژمون» هزینه های این سازمان را پرداخت می کرد اما حال خواهان این است که کشورهای عضو سهم خود را بپردازند؛ روندی که از دولت اوباما آغاز شد و ترامپ جدی تر آنرا دنبال کرد. دلیل اصلی اتخاذ این رویکرد این است که نهادهای هژومونیک بعد از جنگ جهانی دوم دیگر منافع هژمونی که رو به افول نهاده(آمریکا) را به مانند سابق تأمین نمی کند.
در چنین فضایی تشکیل ارتش مشترک اروپایی که ایده ای قدیمی هم هست دوباره به راه افتاد. فرانسه و آلمان با جدیتی بیش از قبل این ایده را پیش گرفتند و حتی فرانسه مقر ائتلاف اروپایی برای امنیت خلیج فارس را در ابوطبی امارات مستقر کرد که نشان از رقابتهای فرانسه و آمریکا در این قضیه دارد.
آلمانی ها اگرچه در ابتدا پیشروی ایده تشکیل ارتش مشترک اروپایی بودند ولی فرانسه را در ائتلاف خلیج فارس تنها گذاشتند. در واقع آلمان به دلیل ضعفی که در خصوص قوای نظامی دارد به لحاظ امنیتی هنوز متکی به آمریکا و ناتو است.
در مجموع می توان گفت ناتو اگرچه به گفته ماکرون دچار مرگ مغزی شده است اما هنوز حیات دارد. اما این حیات چنان نیست که بتواند در وهله اول با چالشهای سنتی و غیر سنتی مواجه قوی داشته باشد.
مشکل و مسأله اصلی برای ناتو در واقع مشکلاتی است که لیبرالیسم با آن مواجه شده است. در واقع در درون خود لیبرالیسم هویتهایی چون راست افراطی، ناسیونالیسم و ... ظهور و بروز کرده که تجلی آن در به قدرت رسیدن ترامپ، برگزیت، قدرت یابی احزاب راست افراطی در اروپا و ... را شاهد هستیم.