قرآن کریم در این زمینه میفرماید: «اى مردم، ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را بهصورت گروهها و قبایل بسیار قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید»(حجرات3)؛ این حسّ تعامل همراه با علاقه به جلب منفعت و جذب سرمایه، باعث میشد تا انسان در بعضی از موارد، نیازهای خود را در رابطه با جامعه تأمین کند؛ امّا این مسئله همیشگی نبود. گاهی احترام به روابط اجتماعی او را مجبور میکرد تا از بعضی از منافع خود چشم پوشی کند. انسان با رونق هرچه بیشتر ساز و برگ زندگی بشری و کنش و واکنشهای بیرونی، شاهد آن بود که همه ابناء بشر حاضر نیستند تا از منافع خود در راستای حفظ روابط اجتماعی صرف نظر کنند. از طرف دیگر عدهای که حاضر به از خودگذشتگی بودند، چگونگی آن را نمیدانستند.
راه برون رفت از این دوگانگی و دیگر تردیدهای اجتماعی «عقل» بود که بهعنوان پیامبر درون با دستمایه فطرت به مرز بندی میان خواستهها و حقوق انسانها به بشر کمک کند. امّا عقل تا کجا توانایی دارد تا برنامهای برای انسان تدوین کند؛ در حالی که شناختش از بشر، نیازها و سعادتهایش بسیار محدود است! انسان هرچه جلوتر میرفت و زندگی او وسعت و کثرت بیشتری پیدا میکرد، با تعاملات و اختلافات دیگری در عرصهی جامعه، مواجه میشد. عقل همچون طبیبی که فقط تا مرحلهای از درمان را میداند اما از درمان او عاجز است، به دنبال درمانی برای جامعه میگردد تا با تبیین مرزها و حدود و قانونگذاری، بتواند علاوه بر اینکه از ایجاد اختلاف در اجتماع جلوگیری کند، انسان را به جلب منافع خود نیز برساند.
عقل در جستجوی سازنده انسان و خالق جامعهاش می گردد. بهترین قانون گذار و قانونگذار حقیقى، کسى است که انسانشناس و آگاه به تمام ابعاد وجودى انسان، آگاه به فلسفهی آفرینش انسان، آگاه به رابطهی متقابل فرد و اجتماع بر یکدیگر، دور بودن از خطا و لغزش و نداشتن منفعت در جامعه باشد. تنها خداوند است که دارای این بایدها برای قانونگذاری در جامعه بشری است. در قرآن آمده است: «ولَقَد خَلَقنَا الانسنَ ونَعلَمُ ما تُوَسوِسُ بِهِ نَفسُه»؛ به تحقیق ما انسان را آفریدیم و آنچه را که نفسش به او وسوسه مىکند مىدانیم.(ق16)؛
با توجه به این ویژگىها که قرآن براى خداوند مىشمرد، قانونگذارى را منحصر در خدا مىداند. «ان الحکم الّا للَّه»؛ حکم و قانون منحصر به خداست(یوسف40)؛ «ومَن لَم یَحکُم بِما انزَلَ اللَّهُ فَاولکَ هُمُ الکفِرون»؛ کسى که طبق آن چه خدا نازل کرده است، حکم نکند کافر است.(مائده44)؛ کافر کسی است که چیزی ر ا مخفی کند، به همین خاطر تفکّراتی که بر خلاف مسیر خالق انسان، برای انسان قانونگذاری می کنند در حقیقت، مسیر سعادت او را مسدود کردهاند.
قانونگذار حقیقی خداوند است که قوانین را در کتاب قانون خود به واسطه مجریان قانون به بشریّت ابلاغ میکند. در آیهای از قرآن میفرماید: «وما انزَلنا عَلَیکَ الکِتبَ الّا لِتُبَیّنَ لَهُمُ الَّذِى اختَلَفوا فیه، ما کتاب(قرآن) را بر تو نازل نکردیم، مگر آنکه آن چه مردم درباره آن اختلاف دارند تبیین کنى».(نحل64)؛ یعنی قرآن کریم برای رفع اختلاف نازل شده است و از طرف دیگر رسولان الهی را معلّمان این قوانین معرفی میکند، «لِیُبَیّنَ لَهُمُ الَّذى یَختَلِفونَ فیه، تا آنچه مردم درباره آن اختلاف دارند تبیین کند».(نحل39)؛
اکنون بشر با تمام وجود درک میکند که مراجعهی او به قانون اسلام، به دلیل نیاز اسلام به نیست؛ بلکه انسان به دنبال تکامل و جذب هرچه بیشتر سعادت برای خود است و این نیاز درونی وقتی تأمین خواهد شد که او قوانینش را از اسلام عزیز دریافت کند.
عقل بشری به محدودیّت شناخت و توانائی خود اقرار دارد امّا نیازهای انسان بسیار بیشتر از قدرت عقل است؛ به همین خاطر دست به دامان وحی که کامل ترین تجلّی آن قانون اسلام است میشود.
خلاصه آنکه بشر هیچ گاه مستغنى از وحى نبوده و نخواهد بود، چون برنامهی دقیق زندگى، منوط بر شناخت رابطهی اعمال اختیارى ما با نتایج اخروى آنها است و هیچگاه دست حس(تجربه) و عقل به کشف این روابط به طور دقیق نخواهد رسید، زیرا از دسترس تجربهی انسان خارج است.
در نهایت قوانین اسلام، سعادت انسان را دنبال میکند، «تلْکَ حُدُودُ اللَّهِ وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ، اینها مرزهای الهی است؛ و هر کس خدا و پیامبرش را اطاعت کند(و قوانین او را محترم بشمرد) خداوند وی را در باغهایی از بهشت وارد میکند، که همواره آب از زیر درختانش جاری است؛ جاودانه در آن میماند؛ و این، پیروزی بزرگی است!»(نساء13)؛ و در طرف مقابل نیز این آئین، وظیفهی خود میداند که با مخالفان سعادت بشری که به قوانین الهی تعدّی و تجاوز میکنند، برخورد کند، «تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ وَ لِلْکَافِرِینَ عَذَابٌ أَلِیمٌ، اینها مرزهای الهی است و کسانی که با آن مخالفت کنند، عذاب دردناکی دارند!»(مجادله4)؛ در نتیجه هر تفکّر و اندیشه ای، اهلیّت مرزبندی میان سعادت و شقاوت انسان را ندارد.
محمدرضا قضایی نجفآبادی