نامه محمود احمدی‌نژاد به ولیعهد سعودی نشان داد ذهنیات او چه قدر نسبت به شرایط منطقه غیرواقعی است

احمدی‌نژاد، ز غوغای منطقه فارغ

به دلیل محاصره یمن کشتی‌های حامل مشتقات نفتی و موادغذایی نیز امکان تخلیه بار در سواحل یمن را ندارند. در طی این جنگ همچنین ده‌ها هزار تن از مردم غیرنظامی، زنان و کودکان کشته، صدها هزار تن زخمی، میلیون‌ها تن آواره و بیش از 10 میلیون نفر با تهدید غذایی روبه‌رو هستند. ریاض می‌داند نمی‌تواند انصارالله را زمین‌گیر کند به همین دلیل تلاش می‌کند زیرساخت‌های مادی یمن را نابود کند.
سه‌شنبه، 7 مرداد 1399
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
احمدی‌نژاد، ز غوغای منطقه فارغ
محمود احمدی‌نژاد، رئیس‌جمهور سابق یک‌بار دیگر دست به قلم شد؛ این بار مخاطب او باراک اوباما یا دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور سابق و فعلی آمریکا نیستند. مخاطب تازه‌ترین نامه او، محمد بن‌سلمان، ولیعهد جوان عربستان سعودی است. برخلاف نامه‌های گذشته او این بار برای دنیا نسخه‌ای تجویز نکرده و افق دید خود را به محدوده غرب آسیا و بحران یمن محدود کرده است.

احمدی‌نژاد در این نامه که متن آن عصر روز یکشنبه در رسانه‌ها منتشر شد، ولیعهد سعودی را مخاطب قرار داده و تلاش کرده راهکار پیشنهاد خود را برای پایان دادن به بحران یمن، ارائه دهد. احمدی‌نژاد در این نامه که رونوشتی از آن خطاب به آنتونیو گوترش، دبیرکل محترم سازمان ملل نگاشته شده، مدعی شده که محمد بن‌سلمان از وضعیت فعلی «ناخشنود» و از اینکه روزانه جمعی از مردم بی‌گناه کشته و زخمی می‌شوند، زیرساخت‌ها آسیب می‌ببینند و منابع ملت‌های منطقه به جای سازندگی و ارتقای رفاه، امنیت و پیشرفت، صرف تخریب می‌شود «ناراحت» است و «از این رو از برقراری صلحی عادلانه» استقبال می‌کند.

احمدی‌نژاد ادامه داده است که «از طرف دیگر اطمینان دارم که با همراهی و همکاری سازنده جنابعالی، اقدامات موثر و تعیین‌کننده‌ای در جهت پیشگیری از ادامه وضع اسف بار کنونی و پایان دادن به جنگ و خصومت قابل انجام است.» او پیشنهاد «برنامه اقدام مشترک منطقه‌ای» داده و نوشته: «علاوه‌بر آن تردیدی ندارم که اگر هزینه‌های سنگین جنگ جاری در قالب برنامه اقدام مشترک منطقه‌ای صرف همکاری برای عمران و آبادانی شود، سایه ترس، وحشت، فقر و مرگ از سر مردم برداشته شده و در پرتو صلح و برادری، حلاوت یک زندگی شرافتمندانه، عادلانه و آزادانه در کام همگان خواهد نشست.»

او اعلام آمادگی کرده که تا در صورت موافقت بن‌سلمان و سید عبدالمالک بدرالدین، رهبر جنبش انصارالله یمن با تشکیل هیاتی از شخصیت‌های آزادی‌خواه، عدالت‌طلب و موجه جهانی و از طریق گفت‌وگو با طرفین درگیر به حل مناقشه و برقراری صلح و دوستی یاری کند.  درباره اینکه احمدی‌نژاد با چه هدفی دست به نگارش نامه‌های این‌چنینی می‌زند، باید کارشناسان مسائل سیاسی و اساتید رفتارشناس سخن بگویند. اما می‌توان درباره اینکه آیا واقعا آنچه در یمن در حال رخ دادن است و یا ‌انگیزه نهفته در آن همان چیزی است که احمدی‌نژاد تصور می‌کند، باید گفت که خیر. نه‌تنها درک او از تحولات یمن کودکانه و دور از واقعیت است که شناخت او نیز از پادشاه فعلی عربستان و به‌ویژه ولیعهد بی‌تجربه‌اش نیز ساده‌لوحانه است.

محمد بن‌سلمان در سال‌های گذشته و با وجود تلاش‌های بین‌المللی برای پایان دادن به بحران یمن، تحت هیچ شرایطی حاضر به ترک مخاصمه نشده و حتی به  آتش‌بس‌های اعلامی نیز پایبند نبوده است. در 5 سال گذشته از تجاوز سعودی‌ها به یمن، بیش از 100 هزار یمنی کشته شده‌اند که از این تعداد بیش از 12 هزار غیرنظامی در نتیجه حملات مستقیم جان‌شان را از دست داده‌اند. براساس آماری که سازمان ملل منتشر کرده، از این تعداد نزدیک به هشت هزار نفر کودک بوده‌اند. اما آیا بن‌سلمان از این جنایت ادامه‌دار آن‌گونه که احمدی‌نژاد نوشته، ناراحت است؟ پاسخ را می‌توان در تداوم حملات هوایی به یمن دریافت. اینکه آیا مناقشه و برقراری صلح با حضور احمدی‌نژاد و شخصیت‌های آزادی‌خواه و عدالت‌طلب قابل تحقق است، نیاز به واکاوی دقیق‌تری دارد. باید پیش از پاسخ به این سوال به چرایی تجاوز نظامی به یمن اشاره کرد.
 

هراس از بیداری

موج بیداری علیه حکومت‌های خودکامه در شمال آفریقا و غرب آسیا، بزرگ‌ترین زنگ خطر برای دیکتاتورهای حاشیه جنوبی خلیج‌فارس بود. به جهت عدم وجود رهبری در این قیام‌ها و موج هیجانی نهفته در آن، امکان سقوط حکومت‌های خودکامه در منطقه وجود داشت و بر همین اساس نیز عربستان و شرکای منطقه‌ای آن، تصمیم گرفتند ضمن تلاش برای جلوگیری از شکل‌گیری اعتراضات در کشورهایشان، در حد امکان از خطر انقلاب‌های مردمی کم کنند. نمونه این اتفاق در جریان سرنگونی حکومت مرسی در مصر افتاد. 14 ژانویه 2011، (24 دی 1389) زمانی که موج بیداری در جهان عرب که از تونس آغاز شده بود به یمن رسید، زنگ هشدار در ریاض و ابوظبی به صدا در آمد. تلاش‌ها برای توقف اعتراضات با توجه به شکاف‌های موجود در یمن، ناکام ماند و در کمتر از یک ماه، سطح اعتراضات از اصلاحات به سرنگونی حکومت علی عبدالله‌صالح رسید.

خرداد 90 علی عبدالله‌صالح، رئیس‌جمهور یمن پس از مجروح شدن روانه عربستان شد. به هر شکل با ابتکار ریاض، صالح قدرت را به معاون و متحد قدیمی‌اش، عبدربه منصور هادی واگذار کرد. اما دستگیری عوض بن مبارک، رئیس‌دفتر رئیس‌جمهور یمن در سال 2015 به اتهام جاسوسی و توطئه علیه تمامیت ارضی یمن توسط انصارالله و اختلافات بعدی نیز منجر به درگیری‌هایی شد و درنهایت منصور هادی استعفا و از پایتخت گریخت، اما او با فشار سعودی‌ها در عدن مجددا اعلام کرد رئیس‌جمهور یمن است.

او از شورای همکاری خلیج‌فارس برای دخالت نظامی در یمن کمک خواست. چند اقدام تروریستی علیه نیروها و حامیان انصارالله باعث شد این گروه، ابتدا تعز سومین شهر بزرگ یمن را تسخیر کردند و به سمت عدن که مرکز عملیات علیه انصارالله بود حرکت کردند و همین مساله نیز باعث فرار منصور هادی به خارج از کشور شد. سرنگونی دولت هادی به معنای شکست ابتکار سعودی‌ها در یمن بود. سعودی‌ها که از مخالفان سرسخت به قدرت رسیدن انصارالله و تشکیل دولت مردمی بودند، بلافاصله نیروهای نظامی خود در مرز با یمن را افزایش دادند تا با ادعای کمک به دولت منصورهادی و سرکوب انصارالله در 26 مارس 2015(6 فروردین 94) عملیات موسوم به «توفان قاطعیت» را با شکل دادن به یک ائتلاف عربی به یمن آغاز کرد.
 

اهداف سعودی‌ها از تجاوز به یمن

پیش از تجاوز سعودی‌ها به یمن، آنها از پشتیبانان طرح امنیتی عبدربه منصور هادی رئیس‌جمهور وقت یمن بودند که براساس آن قرار بود یمن به 6 اقلیم تقسیم شود؛ استان‌های نفت‌خیز در اختیار قبایل طرفدار عربستان قرار گیرد و در مقابل زیدی‌ها حداقل تماس مرزی را با عربستان سعودی داشته باشند و هیچ‌ارتباطی با دریا نداشته باشند. این طرح با مخالفت انصارالله هیچ‌گاه شکل اجرایی به خود نگرفت تا اینکه ائتلاف سعودی تهاجم علیه یمن را آغاز کرد.

اما درباره اینکه سعودی‌ها از تجاوز به یمن چه اهدافی را دنبال می‌کردند، باید به نکات زیر اشاره کرد:
 
1. موقعیت ژئوپلیتیک و استراتژیک
یمن در جنوب شبه‌جزیره عرب، مرزهای دریایی گسترده‌ای در دریای سرخ و خلیخ عدن دارد. موقعیت استراتژیک این کشور به لحاظ اشراف بر شاخ آفریقا و امکان کنترل تحرکات این منطقه و نیز سواحل شرقی آفریقا از طریق مرزهای دریایی جنوب و غرب یمن و نیز جزیره سوگاترا، اهمیت ویژه‌ای به این کشور داده است. به علاوه، اشراف این کشور بر تنگه باب‌المندب اهمیت مضاعفی به آن از نظر تامین امنیت انرژی و ترانزیت کالا داده است. درواقع درصد زیادی از رفت‌وآمدی که در کانال سوئز صورت می‌گیرد، از باب‌المندب هم می‌گذرد، پس به همان میزان که کانال سوئز حائز اهمیت است، باب‌المندب هم مهم است. تجارت و توریسم در شهرهای مهمی همچون جده و ینبع(عربستان سعودی) و ده‌ها شهر ساحلی دیگر دریای سرخ تا حد زیادی به امنیت تنگه باب‌المندب وابسته است، لذا علاوه‌بر اشراف یمن بر شاخ آفریقا، تامین امنیت تنگه باب‌المندب نیز جایگاه استراتژیک ویژه‌ای به این کشور داده است. از این رو، تسلط بر یمن برای عربستان سعودی از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است و عربستان سعودی سعی دارد تا با به قدرت رساندن هم‌پیمانان خود در یمن، به‌طور غیرمستقیم بر این کشور تسلط داشته باشد.
 
2. نگرانی از انصارالله و تهدید مرزهای جنوبی
انصارالله اختلافات قابل‌توجهی با عربستان سعودی و نیروهای هم‌پیمان عربستان دارند و این موضوع علاوه‌بر اختلافات مذهبی و فکری، ریشه در گذشته هم دارد. تضاد و تقابل زیدی‌ها با سلفی‌گری و وهابیت و نزدیکی آنها به شیعه 12 امامی، با توجه به وجود اقلیت‌های شیعه و اسماعیلی در عربستان، خطر تعامل شیعیان و زیدی‌ها بر ثبات داخلی عربستان، باعث نگرانی سعودی‌ها شده است.  هدف دیگر حملات هوایی نیروهای ائتلاف تحت رهبری عربستان به‌منظور عقب راندن انصارالله و بازگرداندن دولت هادی بوده است و این موضوع را درک می‌کند که تسلط بر یمن توسط انصارالله به معنی داشتن یک همسایه مخالف است که مرز جنوبی را تهدید می‌کند. همچنین، مهم‌ترین مناطق نفت‌خیز عربستان سعودی در مناطق هم‌مرز با یمن است. عربستان سعودی با بهره‌گیری از تجهیزات نظامی خود و هم‌پیمانان منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای خود، سعی در مهار انصارالله و رفع تهدید مرزهای جنوبی خود با یمن را دارد و این امر به عبارتی در جهت رقابت منطقه‌ای بین ایران و عربستان سعودی است.
 
3. تلاش برای تغییر موازنه قدرت
اولین بار در اواخر دهه ۸۰ و در زمان پایان جنگ هشت ساله عراق و ایران، نظر تهران به یمن جلب شد. در سال ۱۹۹۰ زمانی که یمن و عربستان سعودی در پی تصمیم صنعا برای حمایت از عراق پس از حمله صدام حسین به کویت دچار اختلاف‌نظر شدند، تهران از فرصت بهبود روابط با صنعا استفاده کرد. در اوایل دهه ۹۰، ایران میزبان دانشجویان مذهبی زیدی بود که طبق گزارش‌های منتشر شده، درحالی به یمن بازگشتند که از پیام انقلابی و مخالف غرب ایران الهام گرفته بودند. یکی از این دانشجویان، حسین بدرالدین حوثی بود که تا زمان دستگیری و درگذشت در سال ۲۰۰۶، رهبری جنبش حوثی را برعهده داشت.  در سال‌های ۲0۰۰ تا ۲۰۱۰، انصارالله 6 مرتبه با دولت علی عبدالله‌صالح، رئیس‌جمهور تحت حمایت عربستان سعودی در یمن، وارد جنگ شدند.

کشورهای حاشیه خلیج‌فارس که در پی سقوط صدام حسین در عراق در سال ۲۰۰۳ به‌طور فزاینده از افزایش نفوذ ایران در منطقه بیم داشتند، تهران را به حمایت از حوثی‌ها متهم کردند. با این حال، تحلیلگران مستقل در مورد حمایت ایران از حوثی‌ها شک و تردید داشتند. به همین دلیل، یمن به مرور زمان به‌طور فزاینده به صحنه زورآزمایی میان ایران و عربستان تبدیل شد. جنگ داخلی یمن در سال ۲۰۰۹ به خاک عربستان سعودی نیز کشیده شد و ریاض در پی نگرانی از هرگونه اقدام تهران برای کمک به براندازی صالح، به حمایت از وی ادامه داد. به همین دلیل یکی از مهم‌ترین دلایل تهاجم نظامی ائتلاف تحت رهبری عربستان سعودی، مسائل مرتبط با رقابت‌های منطقه‌ای ایران و عربستان است و این رقابت‌ها تمایل این کشور را برای رهبری منطقه آشکار می‌سازد.
 
4. هراس از موج دموکراسی
روزنامه هافینگتن پست در مقاله‌ای به قلم «جو لوریا» در این باره نوشت که علت مداخله عربستان فراتر از حوثی‌ها و ایران است. علت اصلی این بود که ریاض قصد داشت تهدید دموکراسی نوپا را در خانه خود از بین ببرد. این دیپلمات همچنین تاکید کرد که مردم یمن آینده خود را از طریق مذاکرات و با آزادی انتخاب می‌کنند. به گفته این دیپلمات، معامله بن عمر به این توافق ختم شد که 30 درصد از منصب‌های وزارتی و ۳۰ درصد کرسی‌های پارلمان در اختیار زنان قرار گیرد ولی در عربستان سعودی هنوز بر سر این مساله مجادله دارند که آیا زن می‌تواند رانندگی کند یا خیر.

جو لوریا در ادامه مقاله خود می‌نویسد که «بهار عربی با راهبرد عربستان همخوانی ندارد. عربستان از بیم اینکه دموکراسی در کشور خود گسترش یابد اجازه نمی‌دهد دموکراسی به همه منطقه برسد؛ زیرا گسترش دموکراسی، پادشاهی ویژه این کشور را تهدید می‌کند. از این سو، گسترش دموکراسی که درنهایت منجر به سقوط پادشاهی عربستان سعودی و شکل‌گیری حکومت دموکراتیک می‌شود به معنای تضعیف یا از بین رفتن اتحاد بین عربستان و آمریکا می‌شود. بنابراین آمریکا و هم‌پیمانان منطقه‌ای خود در تلاشند تا مانع از شکل‌گیری چنین واقعه‌ای در آینده شوند.

مجموع این شرایط باعث شد که سعودی‌ها طی 5 سال حمله و محاصره یمن بخش بزرگی از زیرساخت‌های این کشور را با بمباران‌های هوایی یا از طریق مزدوران یمنی‌شان به رهبری منصور هادی تخریب کرده و هزینه‌های سنگین مالی به این کشور تحمیل کنند. یمن مجبور بوده همزمان که در یک جنگ داخلی درگیر است با عربستان نیز در مرزهای شمالی خود بجنگد و روزانه توسط ده‌ها جنگنده بمباران شود. به دلیل محاصره این کشور کشتی‌های حامل مشتقات نفتی و موادغذایی نیز امکان تخلیه بار در سواحل یمن را ندارند. در طی این جنگ همچنین ده‌ها هزار تن از مردم غیرنظامی، زنان و کودکان کشته، صدها هزار تن زخمی، میلیون‌ها تن آواره و بیش از 10 میلیون نفر با تهدید غذایی روبه‌رو هستند. ریاض می‌داند نمی‌تواند انصارالله را زمین‌گیر کند به همین دلیل تلاش می‌کند زیرساخت‌های مادی یمن را نابود کند.
 

جای خالی نامه‌ برای عالیجناب امارات!

تصور اینکه عربستان‌سعودی تنها بازیگر جنگ یمن است، کمی دور از واقعیت است. اماراتی‌ها برای تجاوز نظامی به یمن، انگیزه بیشتری نسبت به عربستان داشتند، اما به‌دلیل فقدان عمق استراتژیک و ضربه‌پذیری، به تنهایی توان اجرای این کار را نداشتند. منافع حضور در یمن برای امارات به‌قدری جدی است که این کشور با وجود حضور در ائتلاف سعودی، در یمن با ریاض هم وارد درگیری سنگین شده است. جدی‌ترین درگیری نیروهای دو طرف، سال گذشته میلادی به‌وقوع پیوست که طی آن شورای انتقالی جنوب (متحد امارات)، با دستور ابوظبی، عدن پایتخت نیروهای دولت مستعفی منصورهادی وابسته به عربستان را تحت تصرف خود درآورد.

این درگیری‌ها گرچه در توافقی ظاهری در ریاض حل شد، اما در میدان اماراتی‌ها همچنان سیاست‌های متفاوت خود را دنبال می‌کنند. پس از توافق صلح ریاض در سال 2019 در سال‌جاری متحدان امارات در بیانیه‌ای خواستار جدایی از دیگر مناطق یمن و اداره مناطق تحت تصرف خود به‌صورت خودمختار شدند. بر فرض محال، حتی اگر سعودی‌ها حاضر به پایان دادن به جنگ و عقب‌نشینی از یمن باشند، امارات حاضر به چنین کاری نیست و همین مساله پیچیدگی‌های میدانی این تجاوز نظامی را نشان می‌دهد.

در اینکه چرا امارات متحده عربی در این جنگ، در کنار عربستان‌سعودی قرار گرفت باید گفت: یک دلیل نخستین به ماهیت حکومت شیخ‌نشین‌های حاشیه جنوبی خلیج‌فارس بازمی‌گردد. این کشورها جزء حکومت‌های محافظه‌کار مذهبی دسته‌بندی می‌شوند؛ حکومت‌هایی که از تغییرات اجتماعی گریزان بوده و دموکراسی و مردم‌سالای و حتی ملی‌گرایی را تهدیدی برای خود می‌دانند.  امارات پیش از جنگ یمن نیز در موارد متعددی به‌دلیل شباهت ماهیت حکومتی، با عربستان متحد شده و برنامه‌های خود را به‌صورت مشترک پیش برده بود.

پروندهایی همانند بحران سوریه، کمک به عبدالفتاح السیسی، رئیس‌جمهور فعلی مصر برای کودتا علیه محمد مرسی، رئیس‌جمهور سابق و اخوانی مصر، دو نمونه از همکاری‌های مشترک این دو کشور پیش از شروع جنگ یمن هستند. کمک به خلیفه حفتر در لیبی که به‌عنوان رقیب دولت وفاق ملی لیبی (نزدیک به اخوان‌المسلمین) نمونه دیگری از همکاری این دو کشور در یک پرونده پس از آغاز جنگ یمن است. دولت‌های محافظه‌کار حاشیه جنوبی خلیج‌فارس، با ایران، گروه‌های مقاومت در عراق، سوریه و لبنان، اخوان‌المسلمین و همچنین پان‌عرب‌ها مخالف هستند و آنها را تهدیدی برای خود می‌دانند. در پرونده یمن، جنبش آزادی‌خواهانه مردم این کشور باعث شد تا اماراتی‌ها نیز احساس خطر کرده و در جنگ با این کشور پیشقدم شوند.

دو اما این مساله تمام ماجرای دخالت امارات در یمن نیست. به‌جز تفاوت ماهیت حکومت میان دو کشور، یک مساله راهبردی باعث حضور امارات در یمن شد. امارات متحده عربی با 83 هزار کیلومتر مربع، فاقد عمق راهبردی لازم برای تبدیل شدن به کشوری قدرتمند است. عمق راهبردی به فاصله بین خط‌مقدم یا بخش‌های نبرد رزمندگان و مناطق اصلی صنعتی، پایتخت‌ها، قلب کشور و دیگر مراکز اصلی جمعیت و تولید نظامی اطلاق می‌شود. برای درک بهتر باید گفت کشور امارات کمی بزرگ‌تر از استان یزد است. امارات دارای تعداد معدودی شهر است که تمام آنها در نوار ساحلی این کشور واقع شده‌اند. از سویی دیگر دو شهر اصلی امارات، دبی و ابوظبی هستند و چند شهر دیگر این کشور از ظرفیت‌های لازم برای توسعه این کشور برخوردار نیستند.

امارات متحده عربی تقریبا یک‌چهارم مساحت کشور یمن‌جنوبی سابق با 332 هزار کیلومتر مربع است. یمن‌جنوبی گرچه پس از اتحاد با یمن‌شمالی دیگر وجود ندارد، اما سرزمین‌های سابق آن هم‌اکنون تحت اشغال عربستان‌سعودی، امارات و متحدان‌شان قرار دارد. امارات قصد دارد با نفوذ در یمن‌جنوبی و ایجاد پایگاه در آن به فضای حیاتی لازم برای توسعه و افزایش قدرت خود دست پیدا کند. سه به‌جز این دو موضوع مهم، توسعه اقتصادی دلیل عمده دیگر برای دخالت امارات در یمن است. سواحل یمن درصورت توسعه، تهدید بزرگی برای بندر دبی می‌شوند.

به همین دلیل اماراتی‌ها می‌خواهند با حضور در این منطقه، مالکیت این مناطق را در اختیار خود بگیرند تا جلوی تبدیل شدن بندر یمنی عدن به‌عنوان رقیبی برای بندر دبی را گرفته و خود متولی بهره‌برداری از خطوط ساحلی این کشور شوند. اماراتی‌ها متوجه هستند که طی دهه‌های آینده نفت به اتمام خواهد رسید و دست‌شان از درآمدهای سرشار کوتاه خواهد ماند، به همین دلیل تصمیم گرفته‌اند محل درآمد دیگری برای خود پیدا کنند. از آنجایی که 80 درصد از نفت امارات به امیرنشین ابوظبی اختصاص دارد دیگر امیرنشین‌ها مانند دبی و فجیره به‌سمت بندرداری و تجارت گام برداشته‌اند.

امارات با توجه به تجربه دستیابی به سود سرشار از طریق بندرداری، تصمیم دارد تا شبکه‌ای جهانی از بنادر را تحت مدیریت خود ایجاد کند. امارات از این طریق ضمن بهره بردن از سود تجارت دریایی، اخذ مالیات، درآمد سوخت‌رسانی به کشتی‌ها و... با تشکیل شبکه بنادر خود به‌خصوص در شمال آفریقا، می‌تواند دسترسی خوبی برای خود جهت بهره‌برداری از معادن این منطقه ایجاد کند. مجموع این شرایط نشان می‌دهد که حتی اگر سعودی‌ها خواهان خروج از یمن باشند، امارات بدون دستیابی به اهداف از پیش تعیین شده خود، حاضر به این کار نیست و در این مسیر حتی حاضر به درگیری نظامی با مزدوران سعودی هم شده است.

منبع: فرهیختگان


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.