رضا امیرخانی و نوشتن دوباره یک رمان
آخرین کتابی که از رضا امیرخانی خواندیم، سفرنامهای بود که او از کره شمالی نوشت؛ کتابی که در اسفند سال گذشته و زودتر از موعد منتشر شد. او گفته است که «این همه سال مردم همراه من بودهاند و حالا نوبت من است حتی برای چند ساعت با کتاب جدیدم در این روزگار قرنطینه همراهشان باشم، شاید بتوانم سرگرمشان کنم.»سفرنامه «نیمدانگ پیونگیانگ» بازخوردهای زیادی داشت؛ برای خیلی از افرادی که سراغ این کتاب میرفتند پیشفرض مقایسه ایران و کره شمالی وجود داشت، اما امیرخانی درباره اینکه ایران شبیه کره شمالی میشود یا نه؟ چنین پاسخ داده است: «آنها روحیه نظمپذیری و حرف شنوی زیادی دارند، مسالهای که مطمئنا در کشور ما اتفاق نمیافتد، چون ما خیلی مردم نظمپذیری نیستیم.»
او پیش از سفرنامهاش اثر دیگری را روانه بازار نشر کرده بود بهنام «رهش» که آن هم محل بحثوجدلهای زیادی شده بود. خودش «رهش» را دوست داشت و از آن دفاع میکرد، اما حالا شاید زمان آن رسیده که دوباره از رضا امیرخانی یک رمان بخواهیم برای همین این دغدغه را با خودش هم مطرح کردهایم.
اوایل سال که برای گفتوگو به دفتر کارش رفتیم تا از کتاب «نیمدانگ پیونگیانگ» برایمان بگوید، حرفمان که گل انداخت، گفتم: «آقای امیرخانی، مخاطبان از شما دوباره توقع نوشتن یک رمان را دارند، چون با شما خواندن رمان را شروع کردهاند و حالا هم بعد از چندسال توقع زیادی نیست.» حرفم را تایید کرد و گفت: «دوست دارم یک رمان بنویسم، هنوز زود است که درمورد این کتابم نظر بدهم. شخصیتها را میشناسم و با آنها فامیل میشوم، ولی زمان آن مشخص نیست، بهنظر میرسد معاصر است، اما گذشته را روایت میکند. نگاه نوستالژیکی به گذشته دارد که خوب هم نیست، ولی چارهای نیست.»
نزدیک 10 ماه از گفتوگویمان با امیرخانی گذشت و دوباره سراغش رفتیم و از او درمورد سرنوشت کتاب جدیدش پرسیدیم که گفت: «متاسفانه هنوز فرصت پیدا نکردهام که آن را شروع کنم. قصدم نوشتن رمان است، اما در ملال روزگار کرونا بهدنبال یک کار حالخوبکن هستم. هنوز پیدا نکردهام و امیدوارم که این اتفاق برایم بیفتد.»
وحید یامینپور و گفتن از یک شخصیت تاریخی
اواخر سال 98 کتاب جدید وحید یامینپور به بازار نشر آمد، او در «ارتداد» سراغ سیاست رفته و کوشیده یک عاشقانه سیاسی را برای علاقهمندان تدارک ببیند. داستان ارتداد از اوج شروع و خواننده از شنیدن خبری شوکه میشود، او ما را به 22 بهمن 57 میبرد، اما نه آن روزی که انقلاب پیروز شد! بلکه یک 22 بهمن سیاه و خونآلود... 22 بهمنی که رنگوبویی از پیروزی ندارد... سیاهتر از 17 شهریور. حالا شنیدن قصه هم جذاب است و هم غیرقابل تصور، در جایجای کتاب خودت را در خیابانهای تهران تصور میکنی؛ در شرایطی که هنوز 10 روز از جشن عمومی ورود امام به میهن نگذشته، مردم عزادار شدهاند. مردم تمام امید خود را نابودشده میبینند و شیرینی پیروزی در کام آنها تلخ میشود. راوی قصه مرد عاشقی است که عاشقانههای زندگیاش در دل این تاریخ معکوس رقم میخورد و حالا در جایی از تاریخ ایستاده که هیچگاه رخ نداده، اما به ما نهیب میزند که ممکن بود امروز در جایی شبیه آنجا که او قرار گرفته، ایستاده باشیم.یامینپور سال 99 از سفرنامه جدیدش رونمایی کرد؛ سفرنامهای که خواندنش خالی از لطف نبود و برای کسانی که میخواهند از ژاپن بیشتر بدانند، حاوی نکات جذاب و دوستداشتنی است. سراغش رفتیم تا درباره کتابهای جدیدی که قرار است در سال 1400 قلم بزند، بدانیم که گفت: «فعلا بلاتکلیف هستم و نمیدانم چه کتابی را میخواهم شروع کنم. البته چند وقتی است مشغول تنظیم مجموعه مقالاتی با موضوع مطالعات پدیدارشناختی شبکههای اجتماعی هستم، اسمش را هم گذاشتهام اینستوبیا.» از او پرسیدم کار بعدیاش هم ممکن است سفرنامه باشد و چنین پاسخ داد: «مطمئنا سفرنامه نمینویسم. دوست دارم کار بعدیام از جنس کتاب نخل و نارنج باشد. زندگینامه داستانی از یک شخصیت موثر تاریخی، البته هنوز درباره این شخصیت فکر نکردهام و فقط این را در ذهن دارم و امیدوارم بتوانم آن را به سال 1400 برسانم.»
مرتضی سرهنگی و زندگینامه حاج قاسم
نامش که میآید ناخودآگاه کتابهایی از جنس روزهای جنگ دفاع مقدس به یادمان میآید. او خودش را وقف ادبیات جنگ کرده و سالهاست از جنگ مینویسد و میخواند و خیلی از کتابهایی که درمورد جنگ بوده با نظر و تایید او منتشر شدهاند.مرتضی سرهنگی برای ثبت خاطرات مقاومت و رشادت مدافعان حرم هم اقدام کرده است. آنچه درحالحاضر بسیار مهم است و اگر نظارت دقیقی نباشد ممکن است که کتابهای خوبی از این مدل به مخاطب نرسد. سرهنگی درباره ثبت خاطرات مدافعان حرم گفته است: «ما بهتازگی صاحب ادبیات دیگری بهنام ادبیات مدافعان حرم شدهایم و امیدوارم این ادبیات را هم مثل ادبیات جنگ خودمان به سروسامان برسانیم.»
حالا او خود کتابی را برای چاپ و نشر آماده میکند که پیشبینی میشود کتابی خواندنی و جذاب مثل باقی آثارش باشد. سرهنگی اینبار سراغ حاج قاسم رفته است و میخواهد از او بنویسد، زندگینامهای از شهید سلیمانی با عنوان «نامزد گلولهها» این کتاب ازجمله کتابهایی است که شرح کاملی از زندگی حاج قاسم سلیمانی دارد.
مجید قیصری و رمانی از دل یک روستا
در سال 86 رمان «باغ تلو» از مجید قیصری منتشر شد که همان موقع درمیان اهالی ادبیات، حرف و حدیثهای بسیاری ایجاد کرد. او سالهاست که مینویسد، آن هم با لحن و روایتی غریب و جذاب. خیلیها در عرصه ادبیات، نوع نوشتن او در داستاننویسی را منحصربهفرد میدانند و انگار از سبک خاصی برای نوشتن بهره میبرد.در فروردین 98، رمان «گورسفید» تازهترین اثر مجید قیصری در نشر افق منتشر شد. او برای نوشتن آن رمان، پنجسال با سوژهاش درگیر بوده است. قیصری درمورد سوژه رمان گورسفید گفته بود: «سوژهای که سرنخ آن را در دفتر مجله کمان در حوزه هنری بهدست آورده است. قهرمان این رمان یک زن است؛ زنی که دوسال در اسارت بوده است و پس از بازگشت به خانه رفتهرفته پی میبرد که جامعه و اطرافیانش او را برنمیتابند.» اثر تازه او قرار است از انتشارات کتابستان معرفت منتشر شود، کتابی که خیلیها معتقدند نام مجید قیصری را دوباره بر سر زبانها میاندازد. موضوع کتاب جدید او به اواخر دوره جنگ باز میگردد و یک داستان عاشورایی است؛ داستانی با نام اولیه «شیرنشو» که در دل یک روستا میگذرد.
مهدی قزلی و همپای مسافر اردیبهشت
در سال ۸۸ رهبر معظم انقلاب رهسپار کردستان شدند. یکی از افراد مجموعه حفظ و نشر آثار رهبری از پیش با مهدی قزلی و نوشتههایش آشنا بود و او را برای نوشتن این سفر دعوت کرد. قزلی که ذهنیتش به این کار مثبت بود و میدانست این نوشتار میتواند برای افراد جامعه و مجموعه حفظ آثار مفید باشد و سفر با رهبر تجربه جذابی خواهد بود، کار را پذیرفت. حاصل کار تا امروز منتشر نشده، اما شنیده میشود که او قرار است کتاب را با نام «همپای مسافر اردیبهشت» در انتشارات خط مقدم بهچاپ برساند.ابراهیم حسنبیگی و سفر به دل تاریخ
1400 برای ابراهیم حسنبیگی احتمالا سال پرکاری خواهد بود. او نویسندگی را از سال 57 شروع کرده و تا بهحال حدود 200 کتاب نوشته است. همیشه دغدغهاش نوشتن برای کودکان و نوجوانان بوده و در سال جدید قرار است کتاب تازهای در این حوزه با انتشارات خط مقدم بهچاپ برساند. بهگفته خودش نوشتن رمان برای این نسل که خواهان تجربههای جدید هستند، بسیار لذتبخش است. او حالا در رمان جدیدش قرار است از فضاهایی برای مخاطب نوجوان بگوید که تا قبل از این با این مدل فضا آشنا نشدهاند. گفته میشود رمانی از او در انتشارات کتابستان معرفت چاپ خواهد شد. احتمالا خواندن این رمان برای مخاطب جذاب خواهد بود؛ کتابی بهنام «وسوسههای ناتمام» که داستان عاشورایی آن در بستر تاریخ روایت میشود.شرفیخبوشان برای نوجوانها مینویسد
تاریخ به قصههایش چسبیده است. اصلا شاید بهخاطر اینکه آدمهای قصههای او وسط تاریخ گیر افتادهاند، کتابهایش خواندنی شدهاند. شرفیخبوشان با خاطرهنویسی شروع کرد و همین آغاز یک راه برای ورود به دنیای داستانها بود. او درمورد اینکه چطور شد در مسیر داستاننویسی قرار گرفت، گفته است: «من در مسیری قرار گرفتم که علاقهمند شدم خاطرات دوران دفاع مقدس را جمعآوری کنم و با کسانی که به جنگ رفتهاند، مصاحبه کنم. در مسیر گردآوری و تنظیم و چاپ، متوجه شدم خاطرات شکل اولیه داستان هستند و چه ظرفیت بالایی برای تاثیرگذاری روی مخاطب دارند. پنج شش کتاب از ایندست را که مربوط به خاطرات و گفتوگوهای دفاع مقدس بود، به چاپ رساندم که همه آنها با همت و همکاری با اداره حفظ آثار و نشر دفاع مقدس شهرستان ورامین شکل گرفت.» برخی معتقدند نثر شرفیخبوشان متاثر از دنیای شاعرانه اوست. شاید این هم بهدلیل سابقه و علاقهاش به دنیای شعر باشد. او معتقد است شاعران با نویسندگان شباهتهای انکارناپذیری دارند. کارکرد داستان کوتاه با کاری که ذهن یک شاعر انجام میدهد، یکسان است. همه داستاننویسان شعر هم سرودهاند. این جمله مشهور از فاکنر که داستاننویسان شاعران شکست خوردهاند، درست نیست. برای اولینبار او قرار است که در حوزه نوجوان یک رمان بنویسد که طبیعتا برای او فرصت خوبی است تا خود و قلمش را در آزمون مخاطب نوجوان محک بزند.خسرو باباخانی و رمانی جذاب و جایزهبگیر
خسرو باباخانی در مجلههای کیهانبچهها، سوره نوجوان و سروش نوجوان قلم زده است. در حوزه جنگ نیز کتابهایی در قالب زندگینامه داستانی شهدا نوشته است. خودش زندگی و روزگارش را اینگونه روایت کرده است: «میگویند دهم شهریور 1338 متولد شدهام. در کجا؟ تهران! یک برادر بزرگتر از خودم داشتم به اسم «سهراب». وقتی سهراب 4 ساله شد و من دو ساله، مادرمان مرد. چیز زیادی یادم نیست. اما تلخی حادثه باعث شد برای همیشه حفرهای در قلبم به وجود بیاید. هرگز نتوانستم قصه مادرم را بنویسم. کلاس پنجم ابتدایی خانوادهمان پرجمعیت شده بود؛ دو برادر و یک خواهر کوچک به نام مروارید. مروارید آنقدر خوشگل و تپل و سفید بود، مادرم (همان نامادری) لباس کهنه تنش میکرد تا چشم نخورد. یک روز صبح که از خواب بیدار شدم، دیدم مروارید با شیری که گوشه لبش ماسیده با چشمان باز سکسکه میکند. چشمهایش آنقدر درشت و سیاه بود که آدم را جادو میکرد. به این دو چشم، دو لپ تپل سفید، یک دهان سرخ سرخ اضافه کنید. هر کاری کردم، مروارید در گهوارهاش نخندید. دست و پایی تکان نداد. گمانم آنوقت 6ماهه بود. ترسیدم و مادر را بیدار کردم. مادر بهسرعت بچه را لای پتو پیچید و چادربهسر آماده رفتن شد. گفت میرویم پیش بابات تا این بچه را برسانم بیمارستان... ، گفتم چرا بابا نیامده؟ گفت بازداشت شده!» خسرو باباخانی قرار است رمانی را بنویسد که به قول ناشرش، مطمئنا در سال 1400، یکی از کتابهای مهم این سال خواهد شد. کتابی که رضا امیرخانی و داوود امیریان وقتی قبل از چاپ آن را خواندهاند، بسیار از آن تعریف کردهاند. این کتاب داستان جذابی دارد، ماجرای کتاب از قبل پیروزی انقلاب شروع میشود. این کتاب در کتابستان معرفت منتشر میشود.حامد عسکری و روایت سوریه
بنویسید کـــه بم مظهر گمنامیهاستسرزمین نفس زخمی بسطامیهاست
ننویسید که بم تلی از آوار شده است
بم به خال لب یک دوست گرفتار شده است
شاعر است و اهل بم. شعرهایش مثل خرمای بم شیرین و گاهی مثل آوار بم غمگین. شعرهایش هرچه هستند، برای مخاطبانش دوستداشتنی و جذاب هستند. شعر برای حامد عسکری پناهگاه همه آوارهاست و وقتی هم که سراغ داستان میرود این شعرها هستند که به تصویرسازی و شخصیتپردازیهایش کمک میکنند. پریدخت از همین جنس آثار است. عاشقانهای در دل تاریخ که از خزانه شعر عسکری وام گرفته بود. خودش درمورد نوشتن این کتاب گفته است: «چهار، پنج ساله بودم، با مادرم به کابین میرفتیم، آنجا مادرم با پدرم حرف میزد. گاهی اوقات چشمانش خیس بود و به پدرم زنگ میزد که در زاهدان دانشجو بود. وقتی به خانه میآمدم صندوقچهای را میدیدم که پر از کاغذهای سبز و صورتی بود.
وقتی بزرگتر شدم و نسبتی با کلمات پیدا کردم، به صندوقچه دستبرد زدم و فهمیدم نامههای پدرم به مادرم در دوران نامزدیشان است. یک خصوصیتی در نامهها وجود دارد و آن این است که تمام دلت را درون کاغذ میریزی. نگارش کتاب پریدخت یک سال و خردهای طول کشید. بارها نوشتم و ویرایش کردم. اینکه چقدر کتاب پریدخت موفق بوده و موردقبول اهل نظر، با گذشت زمان مشخص میشود.» سال 1399، سفرنامه حجش را منتشر کرد؛ «خال سیاه عربی». او درباره این سفرنامه گفته است: «من در این سفر ملغمهای از همه آنچیزی بودم که تا حالا از خودم ساختهام؛ نه سجاده آب کشیدم که وقتی به آنجا میرسم، عرفان مطلق باشم. حتی یادم میآید در مدینه قلیان کشیدم.
نه یک توریست بودم که بخواهم آنجا فقط بروم و بهصرف مواجهه ظاهری کعبه را ببینم که بنای تاریخی ساختهشده بهدست حضرت آدم یا ابراهیم است یا اینکه احد را ببینم بهعنوان موقعیت یک جنگ مهم تاریخی. برخورد من اینچنین هم نبود.» او قرار است، کتاب جدیدش را در انتشارات خط مقدم منتشر کند. کتابی که باز هم در نوع خود برای او جدید محسوب میشود. او در این کتاب راوی خاطرات یکی از رزمندگان حاضر در سوریه است و با توجه به نوع زندگی این رزمنده مطمئنا این کتاب، جذاب خواهد بود. احتمالا این کتاب، در پاییز 1400 منتشر میشود.
احسان رضایی و 6 کتاب جدید
احسان رضایی، یک پزشک عاشق کتاب. اول کتابخوان حرفهای شد و حالا شده یک کتابخوان کتابنویس. او درمورد کتابخوان شدنش گفته: «یک کتابی بود که صفحه عنوان آن کنده شده بود، بالای صفحات کتاب نوشته شده بود هزارتوهای بورخس. وقتی کتاب را دستم گرفتم هیچ پیشزمینهای درباره کتاب نداشتم. این کتاب تاثیر جالبی روی من گذاشت. بورخس خودش اسطوره کتابخوانی است و آنقدر کتاب خواند تا کور شد. او در این کتاب به کلی کتابهای دیگر ارجاع داده بود و این شور و شوق را در من به وجود آورد که آن کتابهای دیگر را هم بخوانم.» احسان رضایی قرار است که برای سال 1400، چند کتاب جدید داشته باشد. دو کتاب دانشنامهای مصور درباره تاریخ پزشکی ایران و جهان (با نشر سایان)، یک مجموعه روایت با محوریت مسائل مربوط به کتاب و کتابخوانی (با نشر جام جم)، یک کار تحقیقی روی داستانهای کهن ایرانی و کتابی هم درباره تاثیرگذارترین کتابها در طول تاریخ. گفته میشود که او دو کتاب دانشنامه مصور دیگر هم دارد که فعلا قرار نیست رسانهای شود.نسیم مرعشی و 2 رمان جدید
نسیم مرعشی نوشتن بهطور حرفهای را از مجله همشهری جوان آغاز کرد و سپس بهصورت جدیتر در همشهری داستان نوشت اما داستاننویسیاش، جور دیگری است. آنقدر داستانهایش جذابیت دارد که همچنان جزء کتابهای پرفروش است. خودش درمورد اینکه چگونه از روزنامهنگاری به نویسندگی رسید، گفته است: «جزوهای در اینترنت (اینسو و آنسوی متن) از آقای عباس معروفی پیدا کردم و آن را خواندم. یک تمرین داخل جزوه بود، یعنی باید یک داستان مینوشتیم. داستان را نوشتم و برای آقای معروفی فرستادم و فکر نمیکردم که ایشان آن را بخواند اما آن را خواند و از داستانم تعریف کرد و این تعریف، بسیار در زندگیام موثر بود. انگیزهام بیشتر شد.در کارگاه رمان حسین سناپور شرکت کردم و سپس به کارگاه رماننویسی محمدحسن شهسواری رفتم.» نسیم مرعشی چندوقت پیش در اینستاگرامش با انتشار متنی نوشت: «کتاب تازه را اینجا تمام کردم. نه در کافه بین مردم، نه در دفتر مجله بین همکارها؛ آنطوری که دوست دارم کار کنم. کتاب تازه را پشت یک میز کوچک، گوشه اتاق خوابم تمام کردم، در عجیبترین سال زندگیام. وقتی دنیای بیرون خیلی بد و نامرد و بیحساب بود، من پشت به آن نشستم و دنیای خود را ساختم. و این شاید تنها خاصیت نویسندگی باشد؛ پناه بردن به خیال، در گوشه دنج اتاقها، وقتی دنیا خیلی سخت و عجیب و نامرد است...» در سال 1400 باید منتظر انتشار دو رمان جدید از او باشیم. نویسندهای که دنیای زنان را میشناسد و مخاطب را با کلماتش سحر میکند.
گلعلی بابایی و کتابی تازه در مورد سوریه
گلعلی بابایی نوشتن خاطرههای فضای جبهه و ثبت روزنوشت وقایع را پیش از عملیات والفجر4 در اردوگاه کوهستانی قلاجه آغاز کرد. نوشتههای او در جبهه درنهایت به هفت دفترچه رسید که درقالب کتاب «نقطه رهایی» در سال ۱۳۶۹ با حمایت مرتضی سرهنگی، مسئول دفتر ادبیات و هنر مقاومت بهچاپ رسید. او یک تنه عمرش را برای چاپ کتاب درمورد جنگ و ثبت عملیاتها گذاشته است تا چیزی از قلم نیفتد. یوسفعلی میرشکاک در مورد کتاب «غوغای غبار» او گفته است: «بابایی گمشده خود را در سفر حج پیدا نمیکند، مگر آنکه آنجا به یاد شهدا و دوستان شهیدش بوده باشد.اگر حسین بهزاد، امیرحسین فردی و گلعلی بابایی نبودند، امروزه چه کسانی میخواستند عظمت این بزرگواران [شهدا] را گواهی دهند؟ چراکه کار برای شهدا نفسانی و تخیلی نیست و بهنوعی شهید در نفوس و عقول تصرف میکند.» میرشکاک دوست میداشته است که با گلعلی بابایی مصاحبه کند تا ریشه تعلق خاطر او به جبهه را بیابد، چه اینکه او در سفرنامه حج خود نیز مدام به یاد همقطاران شهید خود بوده است و حتی به جای آنها طواف میکند. گفته میشود که او برای سال 1400 میخواهد خاطرات یکی از مدافعان حرم را در انتشارات خط مقدم بهچاپ برساند.
محمدحسن شهسواری و داستان خرمشهر در ایرانشهر
او به کارگاههای داستاننویسیاش مشهور است، بهقول خودش تدریس برایش بسیار عزیز است و در این باره گفته: «من پیش از هر چیز معتادم؛ معتاد به داستانگفتن و داستانشنیدن. تدریس هم در همین راستا قرار میگیرد. تدریس، نقد، داوری، فیلمنامهنویسی، بازینامهنویسی و اصولا هر کاری درحوزه داستان، برای من مثل معتادی است که موقتا جنسش را عوض کرده است! این هم هست که گاه برخی اجناس دیگر سرخوشم نمیکند، مثلا داوری که به خودم و دیگران قول دادهام بعد از داوری جایزه همشهری داستان، دیگر تا آخر عمر در هیچداوریای شرکت نکنم و همینطور تدریس که روزبهروز دارد کمتر میشود و گمان کنم آن را سال دیگر کلا کنار بگذارم. اما رماننویسی مثل آن ماده کمیاب و سختی است که بهدست آوردنش مرگافزا و همنشینی با آن بینظیر است.انگار سن که بالا میرود، رمان نوشتن همدم دیرین میشود. در پاسخ پرسش پیشین میتوانم بیفزایم شاید مهمترین دلیلم برای نوشتن رمان ژانر و اصلا راهاندازی مجموعه ژانر نشر هیلا، شجاعت ابراز عشق به خوانندگان و نویسندگانی بود که خیلی ساده و بیادا، فقط و فقط عاشق شنیدن و نوشتن داستان هستند.» شهسواری، مهر امسال از سهجلد اول رمان «ایرانشهر» رونمایی کرد؛ رمانی چندجلدی که به روایت شهر خرمشهر از روزهای نخست جنگ تا سقوط میپردازد. در سال 1400 قرار است جلدهای 4 و 5 این مجموعه توسط شهسواری نوشته و منتشر شوند.
ناشران
به غیر از اینکه سراغ نویسندگان برویم و از آنها درمورد کتابهای جدیدشان بپرسیم، از ناشران درمورد برنامهریزی انتشار آثار در ماههای پیشرو هم پرسیدیم و آنها برایمان گفتند.انتشارات ققنوس
انتشارات ققنوس برای سال جدید قرار است کتابهای زیادی داشته باشد، دو کتاب از نسرین سالاری و شهلا زرلکی برای انتشار آمادهاند.نشر معارف
نشر معارف هم از آن دست ناشرانی است که با دست پر به سال 1400 میآید و برخی کتابهایی که میخواهد منتشر کند به این شرحاند: «چشمهایم در اورشلیم» مریم مقانی، «بکه» ابراهیم اکبری دیزگاه، «آتش کف دست» صدیقه ملازینلی، «اینگونه باشیم، رهیافتی به مساله سبک زندگی» استاد بهشتی، «آمریکا مهد دموکراسی و آزادی» سیدهاشم میرلوحی، «انتخابات» سیدمحمدحسین راجی (شاید اسم کتاب عوض شود)، «تاریخ معاصر از نگاه رهبری» احسان بابایی، «تشکل تراز» خاطرات ادوارد اسنودن (ترجمه است) و «فرزند خوانده» مسلم ناصری.منبع: فرهیختگان