تکلیف برای کشوری مانند امریکا و رفقایش مشخص است. آنها در افغانستان ظاهرا به آنچه که میخواستند نرسیدند، اما فراموش نکنیم که ایالات متحده فقط برای معادن، نفت، غارت ثروت و هویت در یک کشور هزینه نمیکند. بلکه مقاصد مهمتری را در نظر دارد. هیمنهای که این کشور از خود ساخته است باید حفظ شود و این هیمنه هزینهساز است. شاید فکر کنید مردم امریکا با این هزینهها مخالف هستند؛ دقیقا برعکس، مردم امریکا همیشه خواهان این هیمنه بودند و در اوج بودن و ابرقدرت بودن را دست دارند و حاضرند برای آن هر هزینهای داشته باشند. اینکه فکر کنیم صدای گروهی اندک در مخالفت با جنگ در امریکا صدای همه مردم این کشور است سخت در اشتباه هستید. آنها این هویت ساختگی را از از خون مردم مظلوم جهان ارتزاق میکند را دوست دارند. نمونه آن تیشرتهایی بود که عکس سقوط دو جوان افغان از هواپیمای امریکا روی آن نقش بسته بود و جملاتی به حالت تمسخر در زیر آن نوشته شده بود. پس افکار عمومی این کشور میطلبد که امریکا هر از چند گاهی در منطقهای آتش افروزی کند و عواید معنوی و مادیاش را برای مردم امریکا ببرد و آنها برایشان کف بزنند.
در مقابل افغانستان که هزاران سال پشتوانه فرهنگی و سیاسی دارد در ناامیدی کامل بهسر میبرد و سرنوشت خود را به دست تقدیر سپرده است و دیگر هیچ امیدی برای مبارزه با غارتگران و متجاوزان ندارد. این همان بلایی است که امریکا سر این مردم آورد. امریکا مانند یک زالو خون ملتها را میمکد تا خود فربه و تنومند شود. در مقابل پیکری مچاله شده و ناتوان از ملتها باقی میگذارد که قوت بخشیدن آن سالهای سال طول میکشد. افغانستانیها در اثر این ناامیدی هیچ انگیزهای برای مبارزه ندارند و حتی اگر «احمدمسعود» فراخوان ایستادگی و استقامت در مقابل طالبان بدهد کسی او را حمایت نمیکند. البته بهنظر میرسد در این موقعیت جنگ بدترین انتخاب باشد. تکلیف مردم افغانستان که مشخص است، آنها نمیخواهند بجنگند حال بهدلیل ناامیدی و سرخوردگی یا بهدلیل آنکه نمیخواهند خرابیها و غارتگریها ادامه پیدا کند. بنابراین کشورهای منطقه هم ابدا وارد جنگ نمیشوند زیرا نه منطقی برای جنگ وجود دارد وقتی مردم این کشور خودشان خواهان آن نیستند و نه نفعی برای آنها دارد و نه میتوان از مضرات آن برای افغانستان و منطقه دور ماند.
این شرایط برای تاریخ جالب است. شرایطی که نه میتوان جنگید، نه میتوان راههای دیپلماسی را پیش گرفت و نه میتوان طالبان را بهعنوان صاحب یک حکومت در افغانستان پذیرفت. این شرایط است که پیچیدگی ماجرای افغانستان را زیاد کرده است و همه را در بهت و حیرت فرو برده است. آنها که در بوق جنگ میدمند و احمدمسعود را به جنگ ترغیب میکنند یا از شرایط خبر ندارند یا عامدانه میخواهند یک گرفتاری حداقل بیست ساله برای مردم این کشور درست کنند. ظاهرا مردم افغانستان منتظرند تا طالبان روش حکومتی خود را اعلام کند، نه از آنجهت که آن را بپذیرند و به آن رأی بدهند یا ندهند، از این جهت که جایگاه خود را در آن حکومت پیدا کنند و فورا خود را با آن منطبق کنند. اینهم یک ناچاری دیگر؛
موضع کشورهای همسایه و منطقه
وضعیت داخلی افغانستان مشخص است، بلاتکلیفی محض و خود را بهدست سرنوشت سپردن؛ تکلیف کشورهای منطقه و امریکا هم که مشخص است. آنها منتظر میمانند تا بهترین گزینه را که بیشترین منفعت برایشان دارد را انتخاب کنند. حال در قالب همکاری با طالبان یا مثلا جنگ با داعش! کشورهایی مانند ازبکستان و ترکمنستان هم منتظر دستور روسیه هستند و روسیه در انتظار تغییر شرایط به نفع خود. کشور چین هم که طالبان و غیرطالبان برای او فرقی ندارد و فقط دنبال یک مشتری پروپا قرص برای کالاها و خدمات خود میگردد. منافع استراتژیک چین خیلی کمتر از آن است که بخواهند برایش حرکت خاصی داشته باشند. نهایت تضمین چین از طالبان برای عدم ورود گروههای تروریستی به چین و تحریک ایغورها و... و ایجاد مشکلاتی اینچنینی که یکسر آن به مسلمانان چین و اطراف برسد و سر دیگر مشکلاتی در راهاندازی مجدد جاده ابریشم؛ حتی هند و پاکستان هم موضع مشخصی نداشتند و بهنظر چشم همه آنها به واکنش ایران است. آنها منتظرند ببینند ایران در مقابل طالبان از چه فنونی استفاده میکند تا اگر به نفعشان بود پیگیری کنند و اگر نبود واکنش نشان دهند تا روزی که به مطلوب خود برسند. در این یادداشت البته به مزه پرانیهای اردوغان نمیپردازیم که محلی از اعراب ندارد.در این میان فقط جمهوری اسلامی میماند که انتظار است در مدار عقل و انصاف و شریعت حرکت کند. زیرا هم دلایل ایدئولوژیکی دارد و هم دلایل استراتژیکی و هم باید از هرگونه خطرآفرینی در آینده جلوگیری کند. جمهوری اسلامی ایران اما وظایفی اول در مقابل مردم کشور همسایه خود و دوم در مقابل ایدئولوژی خود دارد؛ در بعد اول یعنی مردم افغانستان، جمهوری اسلامی هرقدر هم که مخالف جریان امروز افغانستان باشد باز هم نمیتواند بیگدار به آب بزند و کاری کند که برای مردم کشور همسایه بد تمام بشود. زیرا ایران هم در یک بلاتکلیفی بزرگ بهسر میبرد و ناچار است منتظر تحرکات طالبان بماند. اما ایران باید در تحرکات طالبان فقط حقوق مردم را در نظر بگیرد تا در حکومت آینده افغانستان همه اقوام او فکار بتوانند حضور داشته باشند و آرامش و آسایش مردم را رقم بزنند.
حال در بعد دوم یعنی بعد ایدئولوژیکی چرا باید ایران یک تحرک جدی لااقل در طراحیهای نظری داشته باشد؟ این سوال مهمی است که عدم پرداختن به آن میتواند برخی افکار و رفتارهای جمهوری اسلامی را تحت الشعاع قرار دهد. اگر کمی دقت کنیم میبینیم در طول سالهای پس از انقلاب نظام جمهوری اسلامی در واکنش به هر کشورگشایی و اشغالگری یک شعار مهم داشت و آن «رجوع به رأی مردم» بود. انقلاب اسلامی خود را یک حکومت مردم سالارانه میداند و سالها روی همین محور با دیگر کشورها تعامل کرده است. ایران همیشه این شعار را داده است و بهترین مدل حکومتی را حکومت «مردم سالارانه» معرفی کرده است. حتی در مقابل کشورهای حوزه خلیج فارس خصوصا عربستان این ادعا را داشته که حکومت پادشاهی و امارتی دیگر کارایی ندارد و این کشورها باید با مدل حکومتی مردم سالاری و برخواسته از رای و نظر مردم اداره شوند. مردم سالاری برای جمهوری اسلامی یک خواستگاه ایدئولوژیستی دارد و سالها نقطه پرگار بوده است. اکنون و در مقابل با طالبان همین اصل باید در نظر گرفته شود.
نظری مهمتر از عمل
جمهوری اسلامی باید در مقابل طالبان همین موضع را داشته باشد و آنها را متوجه صندوقهای رای کند یا لااقل این موضع را داشته باشد. خروج امریکا از افغانستان دستآورد بزرگی برای مردم افغانستان و منطقه بود اما اولا این حرکت فقط یک تاکتیک امریکایی بهنظر میسد و دوما نباید در جشن این دستآورد موضوعات مهمی مانند حضور طالبان و مصیبتهای حکومت طالبانی را فراموش کرد. اتفاقاتی که روزهای گذشته رخ داد خصوصا مصاحبهها و گفتگوهای زنده ایران با سخنگوی طالبان و جمله مجری صداوسیمای ایران که گفت: «سخنگوی طالبان فرموده...»! نشان از یک غفلت بزرگ در خصوص طالبان دارد. طالبانی که بالگرد امریکایی را با خودروی وانتبار جابهجا میکند و حتی نتوانسته یک خلبان را برای خود نگاه دارد، آیا میتواند حکومتی قدرتمند و برخواسته از رای مردم پایهگذاری کند؟ آیا میتواند در مقابل داعش و گروههای تروریستی که انتظار میرود هر روز به آنها اضافه شود مقاومت کند؟ آیا از توان مدیریتی کشور افغانستان برمیآید؟ آیا میتواند مردم را با خود همراه کرده و افغانستان را سروسامان دهد؟ بعید بهنظر میرسد. این حکومت ضعیف چه رهآوردی برای موقعیت ژئوپولوتیکی و استراتژیکی ایران دارد؟ رهآوردی که حتی دیوار هفت متری در مرز ایران و افغانستان نتواند آفت آن را دور کند.احساس میشود برخی کشورهای منطقه چشم طمع به افغانستان بیمدیر و بیمدبر و بیحکومت دارند اما از بیان آن و از حرکت به سمت آن خجالت میکشند. در مقابل گروههایی هستند که بگویند وقتی طالبان با سلاح سبک، موتور و چند آرپیجی توانست کشور را تصرف کند، مطمئنا ما هم میتوانیم با سلاحهای بیشتر اقدام کنیم! البته در بیان این موضوع هم هیچ خجالتی نداشته باشند. این یعنی خطر برای ایران و منطقه؛ این یعنی اینکه ایران باید در تشکیل حکومت مردمی در افغانستان کمکحال باشد. اگر توانسته ارتباطی هرچند ضعیف با طالبان بگیرد باید آنها را مجاب به تشکیل حکومتی در قدوقواره حکومتهای دمکراتیک متوسط کند. بهخاطر امنیت خودش هم که شده باید امنیت افغانستان را با مشورتها و گفتگوها بالا ببرد.
طالبان نیز باید حکومت را به نخبگان واگذار کند و افغانستان را به مردم افغانستان بسپارد و قبول کند که نمیتواند یک حکومت تمام و کمال مردمی تشکیل دهد. زیرا خودشان میدانند که اگر ضعف حکومت قبلی افغانستان نبود هرگز نمیتوانستند به چنین موقعیتی دست پیدا کنند یعنی ضعف حکومت قبلی را نباید بهپای قوت و قدرت خود بگذارند. مطمئنا اینکه طالبان حکومت را واگذار کند خیالی خام است اما لااقل موضع ایران در قبال طالبان را نشان میدهد و در تاریخ ثبت میشود که حکومتی مردم سالار مانند ایران بههیچ عنوان حکومتی برخواسته از گروههای یاغیگر را نپذیرفت و روی مواضع اخلاقی خود محکم ایستاد.