راسخون:
جنگ هشت ساله با عراق، يکي از وقايع انکارناپذير تاريخ ايران است، که بازتاب گسترده اي در هنر سرزمين مان داشت، به خصوص ادبيات داستاني و سينما از آن سخت متأثر شدند.
اگر با نگاهي نقادانه ساخته هاي سينمايي سي سال گذشته را بررسي نماييم به اين نتيجه خواهيم رسيد که تجربه هايي که در ژانر وحشت (شب بيست و نهم، خوابگاه دختران و پارک وي) داشته ايم، به لحاظ کيفي در سطحي بسيار پايين تر از نوع خارجي شان قرار دارند. در ژانر اکشن نيز تنها جلوه هايي از نمونه هاي غربي را تقليد کرده ايم. نوع کميک نيز کپي يا تقليدي از مشابه هاي خارجي بوده اند و متأسفانه بيشتر بر وجه خنده دار چنين آثاري تاکيد شده تا طنز واقعي. اما در سينماي جنگ توانستيم به gener و sub gener، با رنگي کاملاً وطني و ملي دست يابيم. ضمن اين که کارگرداناني مانند حاتمي کيا و مرحوم ملاقلي پور به طور اختصاصي به سينماي جنگ پرداختند؛ و اين که کدام يک از جنگ به سينما کشيده شدند و کدام شان از سينما به جنگ، در اصل قضيه تفاوتي نمي کند.
در اين مطلب قصد داريم ايده هاي نو در سينماي دفاع مقدس را بررسي نماييم و بدين منظور لازم است بدانيم چه موضوعاتي در چنين سينمايي مطرح شده اند:
گروهي نشان دادن وضعيت جبهه و رشادت هاي رزمندگان را سرلوحه کار خود قرار دادند. به طوري که آغاز جنگ، چگونگي مقابله نيروهاي سپاه و ارتش با تهاجم و وضعيت فرماندهي نيروها، مرزنشين ها و نحوه واکنش آنان در برابر اين هجوم، شرح عمليات هاي مختلف و حوادث کردستان تم بسياري از فيلم ها را تشکيل مي داد که البته هر کدام به نحوي حماسه آن دوران را زنده کرده اند. مثلاً در فيلم «در جستجوي قهرمان» از طريق کشاندن يک دانشجوي رشته سينما به جبهه براي فيلمنامه، روحيه مقاومت، ايثار و شهادت طلبي رزمندگان به بيننده القاء مي شود و يا در «چشم شيشه اي» يک بسيجي مسؤول تبليغات در خط مقدم حضور مي يابد و چون بينايي اش را از دست مي دهد ثبت لحظات حساس را به دوربين مي سپارد و همين صحنه هاست که تماشاچي را متأثر مي سازد. البته با ارزيابي دقيق تر چنين فيلم هايي اين نتيجه حاصل مي گردد که آثاري که پس از آتش بس به پرده سينماها رفتند، بسيار هنرمندانه تر از ساخته هاي دوران جنگ هستند. شايد به اين دليل که با انتشار خاطرات رزمندگان و آشکار شدن بيشتر لايه هاي پنهان جنگ، هنرمندان، به يافتن راه هاي تازه براي نزديکتر شدن به واقعيت و پاسداشت ارزشها و جلوگيري از فراموشي آنها انديشيدند.
به طور نمونه «سجاده آتش» فيلم خوبي است. استفاده از نماهاي هوايي، همچنين نقب صحنه هجوم تانکها به نابرابري سپاه امام و لشکر کفر، آن را برجسته مي سازد؛ يا دوري از رويارويي مستقيم نيروهاي خودي و دشمن و اجتناب از فضا سازي هاي معمول «کل» را متمايز ساخته است. برزيده که خود آباداني است و به مدد جلوه هاي ويژه و فضاسازي هاي خاص به ويژه در نماهاي شبانه، تصويري بسيار نزديک به واقعيت از نخستين روزهاي تهاجم دشمن به آبادان ارائه مي دهد.
حواشی جنگ در آثار سینمایی
حواشي جنگ و مضاميني از قبيل بازسازي مناطق آسيب ديده و بازگشت ساکنان اين شهرها به زادگاه شان، مهاجرين، دوران اسارت، بازگشت آزادگان، اطرافيان جبهه رفته ها، همسران و خانواده هاي شهدا و مفقودالاثرها و بالاخره امدادگران و کارکنان بيمارستان ها، همه مسائلي بودند که در پاتک، کوچه هاي عشق، کيميا، بر بال فرشتگان، مسافر غريب، انفجار در اتاق عمل و ... به آنها پرداخته شد.
«باشو، غريبه کوچک» به نحوي هوشمندانه به بستگي و مشارکت اقوام مختلف، فارغ از نوع گويش و رنگ پوست، در دفاع از ميهن اشاره دارد. اين امر از طريق همدلي نايي که نماد مام وطن است با غريبه کوچکي که آوارگي و بي خانماني حاصل از جنگ او را از ميان نخل هاي سوخته جنوب به خطّه سبز شمال کشانده، بيان مي گردد. افخمي در «عروس» به وضعيت اقتصادي دوران جنگ مي پردازد.
اما دسته اي از سينماگران هستند که همچنان بر حفظ فضا تأکيد داشته، گو اين که با ديدي نو و از دريچه هاي جديدي به دوران نبرد هشت ساله مي نگرند. «ليلي با من است» نمود چنين تأکيدي است که بي ترديد فصل نويني در سينماي جنگ گشود، آن هم در زماني که ساخته هايي همچون دايره سرخ جمال شورجه به سبک فيلم هاي جنگي متداول در غرب در مي آمد. تبريزي با ارائه يک کمدي جنگي به مفاهيم فرهنگي پنهان در عرصه دفاع مقدس پرداخت و نگاهي ديگرگونه به جنگ و حوادث ريز و درشت آن افکند. چرا که شخصيت محوري فيلم ساده دلانه از حضور در خط مقدم مي ترسيد. صادق از قماش ديگران نبود، نيامده بود تا شهيد شود بلکه مي خواست به واسطه يک حضور کوتاه مدت در منطقه اي امن شرايط لازم براي دريافت وام را احراز کند. به علاوه تبريزي در نماياندن تضاد دو شخصيت اصلي فيلم به تماشاگر نيز توفيق يافت. اين تجربه که در آن نوعي خط شکني قلمداد شد، بار ديگر در «اخراجي ها» تکرار گشت. البته ده نمکي داستان را به برتري عشق حقيقي نسبت به عشق مجازي کشانده و باز با اقبال مواجه شد.
اثرات جنگ بر افراد و بازماندگان آن، که قبلاً به صورت جنبي در آثاري که درون مايه اي غير جنگي داشتند، نظير عروسي خوبان و گروهبان، مورد توجه واقع شده بود، جا داشت به طرزي بارز و پررنگ تر و به عنوان سوژه اصلي به آن عنايت شود که حاتمي کيا از اين فيلم مهم غافل نشد و به مصدومين شيميايي پرداخت. در «از کرخه تا راين» در ظاهر به عوارض طولاني مدت ناشي از استنشاق گازهاي شيميايي مي پردازد، اما در سطحي عميق تر اين مسأله را مطرح مي سازد که همان ها که سلاح هاي غيرمتعارف در اختيار عراق گذاشتند، مسؤوليت درمان اين مجروحان و در واقع مطالعه بر روي آنها را پذيرفتند. گريم عالي مسعود ولد بيگي به همراه بازي قابل قبول علي دهکردي در نقش سعيد که در آن زمان آماتوري بيش نبود، اين فيلم را بدل به يکي از بهترين هاي سينماي جنگ نمود. «نغمه» و اپيزود دوم «گيلانه» اما به مراقبين شيميايي ها نظر کردند؛ و « ميم مثل مادر» از اين رهگذر مظلوميت چندگانه زن ايراني را به تصوير کشيد.
زنده ياد ملاقلي پور در «سفر به چزابه»، «قارچ سمي» و «مزرعه پدري» ساختار نوين موسوم به جريان سيال ذهن را براي روايت اتخاذ نمود و قالب هاي گذشته را در هم ريخت. فلاش بک ها و فلاش فورواردهاي پياپي در «هيوا» نيز تکرار مي شود، ضمن اين که در پس زمينه اين اثر براي اولين بار نحوه عمل گروه هاي تفحص مد نظر قرار مي گيرد. از نو آوري هاي ديگر اين کارگردان اين که جمشيد هاشم پور را در نقش هاي جديدي بازي داد.
وقتي بازار فيلم هاي برخاسته از بطن جنگ، به حد اشباع رسيد، نگاه ها به شرايط صلح جلب شد. در اين رويکرد جديد نه فقط يافتن تم هاي نو بلکه تکيه بر عناصر بصري و تکنيک نيز ملاک عمل قرار گرفت و فيلمسازان فارغ از هرگونه شعارزدگي و مستقيم پردازي که خاص دوره پيشين بود به دوران پس از خاتمه جنگ و حتي نقد اين دوران و آگاهي دادن به نسل پس از جنگ پرداختند و صنعت همسنگران سابق را در جايگاه هاي متفاوت زندگي شهري ارزيابي کردند. عمده اين آثار گوياي شکاف و حتي تضاد ميان نسل پيش و پس از جنگ است. حاج کاظم، داود، مرتضي راشد، مهندس دومان قائمي و مهندس شفيعي، آناني هستند که با تمام شدن جنگ احساس مي کنند تنها شده اند و همدمي ندارند و همين احساس تک افتادگي، سرسختي، پرخاشگري و گاه اعمال ضد قانوني شان را به دنبال دارد و حبيب و بيتا و راحله نمايندگان نسل امروزند که در آژانس شيشه اي، به نام پدر، موج مرده، روبان قرمز، قارچ سمي، شاهد تقابل افکارشان هستيم. فيلم اکشن «سنگ، کاغذ، قيچي»، هرچند در حاشيه، باز سري مي زند به اين فراموش شدگان و آنها را به قضاوت درباره اوضاع اجتماع کنوني وامي دارد.
سينماي دفاع مقدس و نگاه هاي نو:
گرچه به دليل بالا بودن درصد توليدات در اين بخش بيم تکرار و تقليد مي رود (ساعت25، مسعود آب پرور)، اما تهيه کنندگان سينمايي همچنان در جستجوي مسيرهاي تازه براي رهايي از بن بست موجود هستند. به طور نمونه پور احمد در « اتوبوس شب» شخصيت هاي کليشه اي معمول در سينماي دفاع مقدس را هدف قرار مي دهد چراکه تا پيش از اين تماشاگر به نوعي مطلق گرايي در اين عرصه عادت داشت. وجود آدم ها در دو جبهه به درستي جدا از هم و دو قطبي بودن نيروهاي خودي و دشمن امري رايج بود. اما در اتوبوس شب، سرباز عراقي با کشيدن سنگ روي ميدان مين قصد خنثي کردن آنها را دارد و بدين ترتيب کليشه هميشگي قسي القلب بودن عراقي ها را در هم مي شکند. ناگفته نماند که در فصل پاياني بازي بزرگان کامبوز يا پرتوي نمونه ديگري از اين پيوند عاطفي ميان فطرت هاي پاک را در مورد دخترک اسير ايراني (مريم) و سرباز بيگانه به صورت گذرا شاهد بوديم.
«فرزند خاک» اميدهاي تازه اي در دلها زنده کرد و بر قابليت هاي بالقوه اين گونه سينمايي، صحه گذاشت، آن هم در زماني که به نظر مي رسيد سينماي دفاع مقدس به انتهاي خط رسيده است. محتوايي نو، دراماتيزه بودن، داشتن الگوي روايتي آشنا، حضور زني پويا و هدفمند و نگه داشتن مخاطب در اوج از وجوه سمپات اثر ياد شده است.
اين که سينماي دفاع مقدس در حد يک سينماي هنري باقي خواهد ماند يا نه، سؤالي است که آينده به آن پاسخ خواهد داد.
سعيده زادهوش
/1002
اگر با نگاهي نقادانه ساخته هاي سينمايي سي سال گذشته را بررسي نماييم به اين نتيجه خواهيم رسيد که تجربه هايي که در ژانر وحشت (شب بيست و نهم، خوابگاه دختران و پارک وي) داشته ايم، به لحاظ کيفي در سطحي بسيار پايين تر از نوع خارجي شان قرار دارند. در ژانر اکشن نيز تنها جلوه هايي از نمونه هاي غربي را تقليد کرده ايم. نوع کميک نيز کپي يا تقليدي از مشابه هاي خارجي بوده اند و متأسفانه بيشتر بر وجه خنده دار چنين آثاري تاکيد شده تا طنز واقعي. اما در سينماي جنگ توانستيم به gener و sub gener، با رنگي کاملاً وطني و ملي دست يابيم. ضمن اين که کارگرداناني مانند حاتمي کيا و مرحوم ملاقلي پور به طور اختصاصي به سينماي جنگ پرداختند؛ و اين که کدام يک از جنگ به سينما کشيده شدند و کدام شان از سينما به جنگ، در اصل قضيه تفاوتي نمي کند.
در اين مطلب قصد داريم ايده هاي نو در سينماي دفاع مقدس را بررسي نماييم و بدين منظور لازم است بدانيم چه موضوعاتي در چنين سينمايي مطرح شده اند:
گروهي نشان دادن وضعيت جبهه و رشادت هاي رزمندگان را سرلوحه کار خود قرار دادند. به طوري که آغاز جنگ، چگونگي مقابله نيروهاي سپاه و ارتش با تهاجم و وضعيت فرماندهي نيروها، مرزنشين ها و نحوه واکنش آنان در برابر اين هجوم، شرح عمليات هاي مختلف و حوادث کردستان تم بسياري از فيلم ها را تشکيل مي داد که البته هر کدام به نحوي حماسه آن دوران را زنده کرده اند. مثلاً در فيلم «در جستجوي قهرمان» از طريق کشاندن يک دانشجوي رشته سينما به جبهه براي فيلمنامه، روحيه مقاومت، ايثار و شهادت طلبي رزمندگان به بيننده القاء مي شود و يا در «چشم شيشه اي» يک بسيجي مسؤول تبليغات در خط مقدم حضور مي يابد و چون بينايي اش را از دست مي دهد ثبت لحظات حساس را به دوربين مي سپارد و همين صحنه هاست که تماشاچي را متأثر مي سازد. البته با ارزيابي دقيق تر چنين فيلم هايي اين نتيجه حاصل مي گردد که آثاري که پس از آتش بس به پرده سينماها رفتند، بسيار هنرمندانه تر از ساخته هاي دوران جنگ هستند. شايد به اين دليل که با انتشار خاطرات رزمندگان و آشکار شدن بيشتر لايه هاي پنهان جنگ، هنرمندان، به يافتن راه هاي تازه براي نزديکتر شدن به واقعيت و پاسداشت ارزشها و جلوگيري از فراموشي آنها انديشيدند.
به طور نمونه «سجاده آتش» فيلم خوبي است. استفاده از نماهاي هوايي، همچنين نقب صحنه هجوم تانکها به نابرابري سپاه امام و لشکر کفر، آن را برجسته مي سازد؛ يا دوري از رويارويي مستقيم نيروهاي خودي و دشمن و اجتناب از فضا سازي هاي معمول «کل» را متمايز ساخته است. برزيده که خود آباداني است و به مدد جلوه هاي ويژه و فضاسازي هاي خاص به ويژه در نماهاي شبانه، تصويري بسيار نزديک به واقعيت از نخستين روزهاي تهاجم دشمن به آبادان ارائه مي دهد.
حواشی جنگ در آثار سینمایی
حواشي جنگ و مضاميني از قبيل بازسازي مناطق آسيب ديده و بازگشت ساکنان اين شهرها به زادگاه شان، مهاجرين، دوران اسارت، بازگشت آزادگان، اطرافيان جبهه رفته ها، همسران و خانواده هاي شهدا و مفقودالاثرها و بالاخره امدادگران و کارکنان بيمارستان ها، همه مسائلي بودند که در پاتک، کوچه هاي عشق، کيميا، بر بال فرشتگان، مسافر غريب، انفجار در اتاق عمل و ... به آنها پرداخته شد.
«باشو، غريبه کوچک» به نحوي هوشمندانه به بستگي و مشارکت اقوام مختلف، فارغ از نوع گويش و رنگ پوست، در دفاع از ميهن اشاره دارد. اين امر از طريق همدلي نايي که نماد مام وطن است با غريبه کوچکي که آوارگي و بي خانماني حاصل از جنگ او را از ميان نخل هاي سوخته جنوب به خطّه سبز شمال کشانده، بيان مي گردد. افخمي در «عروس» به وضعيت اقتصادي دوران جنگ مي پردازد.
اما دسته اي از سينماگران هستند که همچنان بر حفظ فضا تأکيد داشته، گو اين که با ديدي نو و از دريچه هاي جديدي به دوران نبرد هشت ساله مي نگرند. «ليلي با من است» نمود چنين تأکيدي است که بي ترديد فصل نويني در سينماي جنگ گشود، آن هم در زماني که ساخته هايي همچون دايره سرخ جمال شورجه به سبک فيلم هاي جنگي متداول در غرب در مي آمد. تبريزي با ارائه يک کمدي جنگي به مفاهيم فرهنگي پنهان در عرصه دفاع مقدس پرداخت و نگاهي ديگرگونه به جنگ و حوادث ريز و درشت آن افکند. چرا که شخصيت محوري فيلم ساده دلانه از حضور در خط مقدم مي ترسيد. صادق از قماش ديگران نبود، نيامده بود تا شهيد شود بلکه مي خواست به واسطه يک حضور کوتاه مدت در منطقه اي امن شرايط لازم براي دريافت وام را احراز کند. به علاوه تبريزي در نماياندن تضاد دو شخصيت اصلي فيلم به تماشاگر نيز توفيق يافت. اين تجربه که در آن نوعي خط شکني قلمداد شد، بار ديگر در «اخراجي ها» تکرار گشت. البته ده نمکي داستان را به برتري عشق حقيقي نسبت به عشق مجازي کشانده و باز با اقبال مواجه شد.
اثرات جنگ بر افراد و بازماندگان آن، که قبلاً به صورت جنبي در آثاري که درون مايه اي غير جنگي داشتند، نظير عروسي خوبان و گروهبان، مورد توجه واقع شده بود، جا داشت به طرزي بارز و پررنگ تر و به عنوان سوژه اصلي به آن عنايت شود که حاتمي کيا از اين فيلم مهم غافل نشد و به مصدومين شيميايي پرداخت. در «از کرخه تا راين» در ظاهر به عوارض طولاني مدت ناشي از استنشاق گازهاي شيميايي مي پردازد، اما در سطحي عميق تر اين مسأله را مطرح مي سازد که همان ها که سلاح هاي غيرمتعارف در اختيار عراق گذاشتند، مسؤوليت درمان اين مجروحان و در واقع مطالعه بر روي آنها را پذيرفتند. گريم عالي مسعود ولد بيگي به همراه بازي قابل قبول علي دهکردي در نقش سعيد که در آن زمان آماتوري بيش نبود، اين فيلم را بدل به يکي از بهترين هاي سينماي جنگ نمود. «نغمه» و اپيزود دوم «گيلانه» اما به مراقبين شيميايي ها نظر کردند؛ و « ميم مثل مادر» از اين رهگذر مظلوميت چندگانه زن ايراني را به تصوير کشيد.
زنده ياد ملاقلي پور در «سفر به چزابه»، «قارچ سمي» و «مزرعه پدري» ساختار نوين موسوم به جريان سيال ذهن را براي روايت اتخاذ نمود و قالب هاي گذشته را در هم ريخت. فلاش بک ها و فلاش فورواردهاي پياپي در «هيوا» نيز تکرار مي شود، ضمن اين که در پس زمينه اين اثر براي اولين بار نحوه عمل گروه هاي تفحص مد نظر قرار مي گيرد. از نو آوري هاي ديگر اين کارگردان اين که جمشيد هاشم پور را در نقش هاي جديدي بازي داد.
وقتي بازار فيلم هاي برخاسته از بطن جنگ، به حد اشباع رسيد، نگاه ها به شرايط صلح جلب شد. در اين رويکرد جديد نه فقط يافتن تم هاي نو بلکه تکيه بر عناصر بصري و تکنيک نيز ملاک عمل قرار گرفت و فيلمسازان فارغ از هرگونه شعارزدگي و مستقيم پردازي که خاص دوره پيشين بود به دوران پس از خاتمه جنگ و حتي نقد اين دوران و آگاهي دادن به نسل پس از جنگ پرداختند و صنعت همسنگران سابق را در جايگاه هاي متفاوت زندگي شهري ارزيابي کردند. عمده اين آثار گوياي شکاف و حتي تضاد ميان نسل پيش و پس از جنگ است. حاج کاظم، داود، مرتضي راشد، مهندس دومان قائمي و مهندس شفيعي، آناني هستند که با تمام شدن جنگ احساس مي کنند تنها شده اند و همدمي ندارند و همين احساس تک افتادگي، سرسختي، پرخاشگري و گاه اعمال ضد قانوني شان را به دنبال دارد و حبيب و بيتا و راحله نمايندگان نسل امروزند که در آژانس شيشه اي، به نام پدر، موج مرده، روبان قرمز، قارچ سمي، شاهد تقابل افکارشان هستيم. فيلم اکشن «سنگ، کاغذ، قيچي»، هرچند در حاشيه، باز سري مي زند به اين فراموش شدگان و آنها را به قضاوت درباره اوضاع اجتماع کنوني وامي دارد.
سينماي دفاع مقدس و نگاه هاي نو:
گرچه به دليل بالا بودن درصد توليدات در اين بخش بيم تکرار و تقليد مي رود (ساعت25، مسعود آب پرور)، اما تهيه کنندگان سينمايي همچنان در جستجوي مسيرهاي تازه براي رهايي از بن بست موجود هستند. به طور نمونه پور احمد در « اتوبوس شب» شخصيت هاي کليشه اي معمول در سينماي دفاع مقدس را هدف قرار مي دهد چراکه تا پيش از اين تماشاگر به نوعي مطلق گرايي در اين عرصه عادت داشت. وجود آدم ها در دو جبهه به درستي جدا از هم و دو قطبي بودن نيروهاي خودي و دشمن امري رايج بود. اما در اتوبوس شب، سرباز عراقي با کشيدن سنگ روي ميدان مين قصد خنثي کردن آنها را دارد و بدين ترتيب کليشه هميشگي قسي القلب بودن عراقي ها را در هم مي شکند. ناگفته نماند که در فصل پاياني بازي بزرگان کامبوز يا پرتوي نمونه ديگري از اين پيوند عاطفي ميان فطرت هاي پاک را در مورد دخترک اسير ايراني (مريم) و سرباز بيگانه به صورت گذرا شاهد بوديم.
«فرزند خاک» اميدهاي تازه اي در دلها زنده کرد و بر قابليت هاي بالقوه اين گونه سينمايي، صحه گذاشت، آن هم در زماني که به نظر مي رسيد سينماي دفاع مقدس به انتهاي خط رسيده است. محتوايي نو، دراماتيزه بودن، داشتن الگوي روايتي آشنا، حضور زني پويا و هدفمند و نگه داشتن مخاطب در اوج از وجوه سمپات اثر ياد شده است.
اين که سينماي دفاع مقدس در حد يک سينماي هنري باقي خواهد ماند يا نه، سؤالي است که آينده به آن پاسخ خواهد داد.
سعيده زادهوش
/1002
جذب خبرنگار افتخاري