0
مسیر جاری :
دلا تا طلعت سلمي نيابي خواجوی کرمانی

دلا تا طلعت سلمي نيابي

دلا تا طلعت سلمي نيابي شاعر : خواجوي کرماني بدنيي روضه‌ي عقبي نيابي دلا تا طلعت سلمي نيابي ز توبه لذت تقوي نيابي ز هستي رونق مستي نبيني نشان از عالم معني نيابي ...
زهي اشکم ز شوق لعل ميگون تو عنابي خواجوی کرمانی

زهي اشکم ز شوق لعل ميگون تو عنابي

زهي اشکم ز شوق لعل ميگون تو عنابي شاعر : خواجوي کرماني مرا درياب و آب چشم خون افشان که دريابي زهي اشکم ز شوق لعل ميگون تو عنابي که بر نيل و نمک پوشد قباي موج سيمابي تو...
بيار اي لعبت ساقي شرابي خواجوی کرمانی

بيار اي لعبت ساقي شرابي

بيار اي لعبت ساقي شرابي شاعر : خواجوي کرماني بساز اي مطرب مجلس ربابي بيار اي لعبت ساقي شرابي که هر دم مي‌کند دوران شتابي چو دور عشرت و جامست بشتاب که بتوان کرد مستي...
ز زلف و روي تو خواهم شبي و مهتابي خواجوی کرمانی

ز زلف و روي تو خواهم شبي و مهتابي

ز زلف و روي تو خواهم شبي و مهتابي شاعر : خواجوي کرماني که با لب تو حکايت کنم ز هر بابي ز زلف و روي تو خواهم شبي و مهتابي شب فراق دريغا اگر بود خوابي خيال روي تو چون جز...
اي روضه‌ي رضوان ز سر کوي تو بابي خواجوی کرمانی

اي روضه‌ي رضوان ز سر کوي تو بابي

اي روضه‌ي رضوان ز سر کوي تو بابي شاعر : خواجوي کرماني وي چشمه‌ي کوثر ز لب لعل تو آبي اي روضه‌ي رضوان ز سر کوي تو بابي در ديده‌ي بيدار من دلشده خوابي شبهاست که از حسرت...
پرده ابر سياه از مه تابان بگشاي خواجوی کرمانی

پرده ابر سياه از مه تابان بگشاي

پرده ابر سياه از مه تابان بگشاي شاعر : خواجوي کرماني روز را از شکن طره‌ي شبگون بنماي پرده ابر سياه از مه تابان بگشاي سنبل غاليه سا بر گل خود روي مساي کاکل مشک فشان برمه...
مهست يا رخ آن آفتاب مهر افزاي خواجوی کرمانی

مهست يا رخ آن آفتاب مهر افزاي

مهست يا رخ آن آفتاب مهر افزاي شاعر : خواجوي کرماني شبست يا خم آن طره قمر فرساي مهست يا رخ آن آفتاب مهر افزاي بدان نگار پريچهره گو که دل مرباي مرا مگوي که دل در کمند او...
از براي دلم اي مطربه‌ي پرده‌سراي خواجوی کرمانی

از براي دلم اي مطربه‌ي پرده‌سراي

از براي دلم اي مطربه‌ي پرده‌سراي شاعر : خواجوي کرماني چنگ بر ساز کن و خوش بزن و خش بسراي از براي دلم اي مطربه‌ي پرده‌سراي کس نگيرد به مي دست من بي سر و پاي از حريفان...
باز هر چند که در دست شهان دارد جاي خواجوی کرمانی

باز هر چند که در دست شهان دارد جاي

باز هر چند که در دست شهان دارد جاي شاعر : خواجوي کرماني نيست در سايه‌اش آن يمن که در پر هماي باز هر چند که در دست شهان دارد جاي چون مه نو بهمه شهر شد انگشت نماي هر که...
پرواز کن اي مرغ و بگلزار فرود آي خواجوی کرمانی

پرواز کن اي مرغ و بگلزار فرود آي

پرواز کن اي مرغ و بگلزار فرود آي شاعر : خواجوي کرماني ور اهل دلي بر در دلدار فرود آي پرواز کن اي مرغ و بگلزار فرود آي چون کبک هوا گير و بکهسار فرود آي ور مي‌طلبي خون...