مهست يا رخ آن آفتاب مهر افزاي شاعر : خواجوي کرماني شبست يا خم آن طره قمر فرساي مهست يا رخ آن آفتاب مهر افزاي بدان نگار پريچهره گو که دل مرباي مرا مگوي که دل در کمند او مفکن که بيش ازين مخروش اي دراي هرزه دراي چه سود کان مه محمل نشين نميگويد گمان مبر که بهندوستان نباشد راي مرا بزلف تو رايست از آنکه طوطي را خيال زلف توام چنگ ميزند در ناي نواي نغمهي چنگم چه سود چون همه شب مرا که گفت که بنشين و باد ميپيماي ببوي زلف سياهت بباد دادم عمر...