0
مسیر جاری :
شمیم جان اربعین حسینی

شمیم جان

شمیم جان فزای کوی بابم مرا اندر مشام جان برآید گمانم کربلا شد عمه نزدیک که بوی مشک و ناب و عنبر آید
سر یار دیده‌ام اربعین حسینی

سر یار دیده‌ام

یک اربعین، به نیزه سر یار دیده‌ام یک اربعین، چو شمع به پایش چکیده‌ام یک اربعین، به ضربه‌ی شلّاق ساربان بر روی خارهای مغیلان دویده‌ام یک اربعین، تمام تنم درد می‌کند
سر قبر شما آورده‌ام اربعین حسینی

سر قبر شما آورده‌ام

كارواني كه سر قبر شما آورده‌ام نيمه جان‌هايي است تا كرب و بلا آورده‌ام من نيابت دارم از مادر زيارت آمدم من وصيت‌هاي مادر را به جا آورده‌ام كي رود از ياد وقتي آمدم در قتلگاه
سر تو از سر نیزه اربعین حسینی

سر تو از سر نیزه

سر تو از سر نیزه به من توان می‌داد امید بر دل مجروح بی‌کسان می‌داد خودت که از سر نیزه به چشم خود دیدی کنیزکی به یتیم تو خرده نان می‌داد
رسیدم کنار تو اربعین حسینی

رسیدم کنار تو

باور نمی‌کنم که رسیدم کنار تو باور نمی‌کنم من و خاک دیار تو یک اربعین گذشته و من پیرتر شدم یک اربعین گذشت و شدم همجوار تو یک اربعین اسیر بلایم اسیر عشق
در شام اربعین حسینی

در شام

در شام چون یزید ز طغیان حیا نمود شد خسته از شقاوت و ترک جفا نمود تا رفت توسن ستم و جور و ظلم راند چون لنگ شد ز قهر، در لطف وانمود یعنی ز رنج و محنت بی منتهای شام
خواهر غم پرورم اربعین حسینی

خواهر غم پرورم

ای همیشه خواهر غم پرورم ای خمیده مثل زهرا مادرم بشکن این بغضی که داری در گلو هرچه می‌خواهد دل تنگت بگو بر حسینت شام را توصیف کن
حال و هواي سفرش اربعین حسینی

حال و هواي سفرش

دردها می‌چكد از حال و هواي سفرش گرد غم ريخته بر چادر مشكي سرش تك و تنها و دو تا چشم كبود چند تا كودك بي پدر افتاده فقط دور و برش ظاهراً خم شده از شدت ماتم اما
چهل روز می‌شود اربعین حسینی

چهل روز می‌شود

چهل روز می‌شود كه شدم جبرئیل تو ذبح عظیم گشتی و گشتم خلیل تو چهل روز می‌شود كه فقط زار می‌زنم كوچه به كوچه نام تو را جار می‌زنم چهل روز می‌شود كه بدون توأم حسین
چگونه با تو بگویم اربعین حسینی

چگونه با تو بگویم

چگونه با تو بگویم چگونه خواهر رفت تمام سوی دو چشمم پس از برادر رفت به جای آن همه تیری که بر تنت آمد لباس کهنه و انگشتر مطهر رفت