0
مسیر جاری :
اين فلک پيش طالع نيکت انوری

اين فلک پيش طالع نيکت

اين فلک پيش طالع نيکت شاعر : انوري کرده بردار اختر بد را اين فلک پيش طالع نيکت قلب ديماه شاخ بسد را فتح باب کفت به بار آرد فيض عقل تو طينت دد را مستعد قبول نطق...
اي صدر نايبي به ولايت فرست زود انوری

اي صدر نايبي به ولايت فرست زود

اي صدر نايبي به ولايت فرست زود شاعر : انوري معزول کن شهابک منحوس دزد را اي صدر نايبي به ولايت فرست زود آخر شمار او بکن از بهر مزد را زرهاي بي‌شمار به افسوس مي‌برد ...
اي بر عقاب کرده تقدم ثواب را انوری

اي بر عقاب کرده تقدم ثواب را

اي بر عقاب کرده تقدم ثواب را شاعر : انوري وي بر خطا گزيده طريق صواب را اي بر عقاب کرده تقدم ثواب را مست از خطا نگردد واجب عقاب را در مستي ار ز بنده خطايي پديد شد اميد...
آفتاب سخا حميدالدين انوری

آفتاب سخا حميدالدين

آفتاب سخا حميدالدين شاعر : انوري دور از مجلس تو مرگ فجا آفتاب سخا حميدالدين شاعرم هم به مدح و هم به هجا ني شکر گفته‌اي و مي نرسيد ... خر ياد مي‌کنم ليکن \N ...
ايا صدري که از روي بزرگي انوری

ايا صدري که از روي بزرگي

ايا صدري که از روي بزرگي شاعر : انوري فلک را نيست با قدر تو بالا ايا صدري که از روي بزرگي غمي از دست و طبعت ابر و دريا خجل از قدر و رايت چرخ و انجم کمر در خدمتت بربسته...
هرکه سعي بد کند در حق خلق انوری

هرکه سعي بد کند در حق خلق

هرکه سعي بد کند در حق خلق شاعر : انوري همچو سعي خويش بد بيند جزا هرکه سعي بد کند در حق خلق ليس للانسان الا ما سعي همچنين فرمود ايزد در نبي
اي خصم تو پست و قدر والا انوری

اي خصم تو پست و قدر والا

اي خصم تو پست و قدر والا شاعر : انوري وي عقل تو پير و بخت برنا اي خصم تو پست و قدر والا هفت اختر و نه فلک تولا اي کرده به خدمت همايونت و امروز بديده نقش فردا اي...
نگر تا حلقه‌ي اقبال ناممکن نجنباني انوری

نگر تا حلقه‌ي اقبال ناممکن نجنباني

نگر تا حلقه‌ي اقبال ناممکن نجنباني شاعر : انوري سليما ابلها لابلکه مرحوما و مسکينا نگر تا حلقه‌ي اقبال ناممکن نجنباني به شعري در ز حرص آنکه يابد ديده‌ي بينا سنايي گرچه...
نزد طبيب عقل مبارک قدم شدم انوری

نزد طبيب عقل مبارک قدم شدم

نزد طبيب عقل مبارک قدم شدم شاعر : انوري حال مزاج خويش بگفتم کماجرا نزد طبيب عقل مبارک قدم شدم محموم ديد و سرعت نبضم بر آن گوا دل را چو از عفونت اخلاط آرزو س المزاج...
ديده‌ي جان بوعلي سينا انوری

ديده‌ي جان بوعلي سينا

ديده‌ي جان بوعلي سينا شاعر : انوري بود از نور معرفت بينا ديده‌ي جان بوعلي سينا يافت از مشرق و لوشينا سايه‌ي آفتاب حکمت او به تجلي و شخص او سينا جان موسي صفات او...