0
مسیر جاری :
زمانه عقد کمالي گسست و اي دريغ انوری

زمانه عقد کمالي گسست و اي دريغ

زمانه عقد کمالي گسست و اي دريغ شاعر : انوري که آسمان نتواند نظير آن پيوست زمانه عقد کمالي گسست و اي دريغ وزين کشنده دو دام سيه سپيد که هست ز دامگاه عناصر چه فايده‌ست...
شمس را چيزکي است بر گردن انوری

شمس را چيزکي است بر گردن

شمس را چيزکي است بر گردن شاعر : انوري واندرور چيزها نه يک چيزست شمس را چيزکي است بر گردن باش در زير ريش او تيزست هيچ داني درو چه شايد بود وانچه در زير ريش تر تيزست...
اي خداوندي کز غايت احسان و سخا انوری

اي خداوندي کز غايت احسان و سخا

اي خداوندي کز غايت احسان و سخا شاعر : انوري ابر در جنب کفت باطل و دريا زورست اي خداوندي کز غايت احسان و سخا مگرش طبع سقنقور و دم کافورست جود و بخل از کف تو هر دو مخنث...
حاجبت رگ ز دست دانستم انوری

حاجبت رگ ز دست دانستم

حاجبت رگ ز دست دانستم شاعر : انوري از چه معني از آنکه محرورست حاجبت رگ ز دست دانستم عذر عذرت مخواه معذورست رگ زند هرکه او بود محرور غم مخور تابحانه معمورست خيري...
قطعه‌ي صدر اجل قاضي قضاة شرق و غرب انوری

قطعه‌ي صدر اجل قاضي قضاة شرق و غرب

قطعه‌ي صدر اجل قاضي قضاة شرق و غرب شاعر : انوري آنکه بر عالم نفاذ او قضاي ديگرست قطعه‌ي صدر اجل قاضي قضاة شرق و غرب دين و ملت را مکانش چون عرض را جوهرست خواجه‌ي ملت حميدالدين...
دوش خوابي ديده‌ام گو نيک ديدي نيک باد انوری

دوش خوابي ديده‌ام گو نيک ديدي نيک باد

دوش خوابي ديده‌ام گو نيک ديدي نيک باد شاعر : انوري خواب نه بل حالتي کان از عجايب برترست دوش خوابي ديده‌ام گو نيک ديدي نيک باد سنگ او لعل و نباتش عود و خاکش عنبرست خويشتن...
از آن سپس که به تعريض يک دوبارم رفت انوری

از آن سپس که به تعريض يک دوبارم رفت

از آن سپس که به تعريض يک دوبارم رفت شاعر : انوري که مردمي کن و بخشيده بي‌جگر بفرست از آن سپس که به تعريض يک دوبارم رفت که گرت هيزم هر روزه نيست خر بفرست صفي موفق سبعي...
بدان خداي که در جست و جوي قدرت او انوری

بدان خداي که در جست و جوي قدرت او

بدان خداي که در جست و جوي قدرت او شاعر : انوري مسافران فلک را قدم بفرسودست بدان خداي که در جست و جوي قدرت او هزار معجزه‌ي رنگ رنگ بنمودست به دست احمد مرسل به کافران قريش...
به خدايي که در پرستش خويش انوری

به خدايي که در پرستش خويش

به خدايي که در پرستش خويش شاعر : انوري آسمان را رکوع فرمودست به خدايي که در پرستش خويش خرمن روزگار پيمودست دست حکمش به کيله‌ي خورشيد جان به عرض سرشک پالودست که...
ايا خسروي کز پي جاه خويش انوری

ايا خسروي کز پي جاه خويش

ايا خسروي کز پي جاه خويش شاعر : انوري فلک را به جاهت نياز آمدست ايا خسروي کز پي جاه خويش که با خفته بختم به راز آمدست ازين يک غلام تو يعني جهان به رويم چه رنج دراز...