مسیر جاری :
متن کامل سوره انسان با خط درشت + صوت و ترجمه
نگاهی به دستاوردهای خون پاک شهدا در پرتو بیانات رهبری
بهترین خوشنویسان معاصر ایران
هزینه راه اندازی کلینیک کاشت مو چه قدر است؟
تفریحات شبانه در وان ترکیه
ماههای حرام: فلسفه، تاریخچه و احکام
متن کامل حدیث کسا با خط درشت + صوت و ترجمه
چه کار کنیم در سن بلوغ جوش نزنیم؟
چگونه در سفر کربلا بیشترین بهره مندی را ببریم؟
بهترین خوشنویسان تاریخ ایران
نحوه خواندن نماز والدین
آیا استحمام در زمان آبله مرغان خطرناک است؟
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
مهم ترین خواص هویج سیاه
پیش شماره شهر های استان گیلان
لیست کاملی از خدایان و الهههای یونانی
شوق تبسم
سپید و سرخ کجا پر زدی کبوتر من؟! کجا شکفتهای یاس پر پر من؟! چقدر دامنم از عطر گریهات خالی است بهشت کوچک من! غنچهی معطر من!
شعر عاشورا
در امتداد آتش درخیمههای عشق، درلحظههای کرب و بلا شعله میکشید دیروز در سقیفه و امروز کربلا، تاریخ زخمتان به کجا شعله میکشید؟ سر تا به پا میان عطش سوختی ولی، این عشق این جنون مقدس عجیب نیست
شعر بلند زمانه
خورشید میتابد از دور با حالتی غمگنانه بر خیمههایی که دارند از کوچ سرخی نشانه این قرص سرخ مدور انگار یک تشت خون است وز سینهاش میتراود هرم غمی جاودانه
شجاعت مطلق
میان صاعقهی نیزهها کسی به روشنایی شهید آب فکر میکند به معصومیت کوچک گهوارهای که جسارت سایههای سمج را تاب نیاورد به سایهی لرزان دخترکی
شب بود و ستارههای خسته
شب بود و ستارهها خسته بر خیمهی مه دخیل بسته اندیشهی خواب باغ را برد تا ریزش برگهای خسته این موج نگاه آرزو را
شام بی ستاره
مشتاق و دل سپرده و ناآرام، زین کرد سوی حادثه مرکب را چون دوست داشت کشته ببیند دوست، آن جان از شعور لبالب را در هرم آفتاب شکیبایی، آن روح باطراوت دریایی هفتاد و یک پیاله عطش نوشید، تا آب داد ریشهی مذهب...
سیراب
آنک ز عمق فاجعه سیراب از عطش برگشت دل شکسته و بی تاب از عطش ای کوه، دل شکسته و بی تاب از چهای؟ با من بگو چگونه شدی آب، از عطش
سهمی از آسمان
خیمه گاه آرام و خاموش است، دلها روشن اما ماه بغضی دارد و خورشید قصد گفتن اما عشق میبارد به پای سروهای در تلاوت سوره سوره آیههای سرخ فام رفتن اما
سمفونی آب
گاه به آتش کشیده میشوی خیمه، چادر وزنی که ایستاده به قامت خورشید
سکهی آفتاب
امشب ای کوفه یاری ندارم خستهام، غمگساری ندارم همچو آتشفشان میگدازم جز دل شعله باری ندارم کوفه فتنه امشب دگر من