0
مسیر جاری :
گل خنجر سایر اشعار عاشورایی

گل خنجر

برپشت من نشسته، طرح سیاه خنجر بی شک تحمل آن، سخت است بی برادر خورشید تاب ماندن، در کربلا ندارد چون کوفیان شکستند، آیینه‌های باور
گرمای رسیدن سایر اشعار عاشورایی

گرمای رسیدن

کسی در بال‌هایت ریخت شوق پر کشیدن را به جان مرده‌ات بخشید آهنگ تپیدن را نگاه تیره‌ات را برد تا آن سوی آبی‌ها به چشم پر غبارت یاد داد آیینه دیدن را دلت بی شور عشق و بی حضور نور، نارس بود
کوچه باغ تمنا سایر اشعار عاشورایی

کوچه باغ تمنا

اگرچه خیمه در این خاک مختصر دارم هنوز از مدد دوست بال و پر دارم به رغم گردش دوران سنگ می‌بارد هنوز آینه‌ای پاک چون سحر دارم
کنار خسته رود سایر اشعار عاشورایی

کنار خسته رود

ققنوس‌های شهر من بوی خاکستر را فراموش کرده‌اند وقتی که دانه‌های سیب از چشم‌های دختر آدم
کلمه سایر اشعار عاشورایی

کلمه

و کلمه‌ها به تماشای آب آمده‌اند به شکل آینه و آفتاب آمده‌اند به شکل دشت، به رنگ غروب، اهل نسیم چه ملتهب و چه بی التهاب آمده‌اند
کشتی نجات سایر اشعار عاشورایی

کشتی نجات

ای آن که در عزای تو آدم گریسته از داغ تو پیمبر خاتم گریسته بر پاره‌های پیکرت ای کشتی نجات ارواح انبیا همه با هم گریسته
کربلایی تازه سایر اشعار عاشورایی

کربلایی تازه

بوی زهرا می‌دهد بانوی من پیراهن تو قد علم کرده است ماه آسمان از دامن تو! آفتاب از شرمساری، آب خواهد شد، ببیند، لحظه‌ای، مهتاب زیبا، چشم‌های روشن تو!
کربلا ای دریچه‌ی توحید سایر اشعار عاشورایی

کربلا ای دریچه‌ی توحید

کربلا! ای دریچه‌ی توحید آینه در برابر خورشید ای ستاره، ستاره‌ی ازلی آفتاب همیشه لم یزلی کربلا! ای رهاترین فریاد
کبوترانه سایر اشعار عاشورایی

کبوترانه

تو از تبار آب‌ها به، آب از تبار توست و آب بعد سال‌ها هنوز بی قرار توست
کبوتر دل سایر اشعار عاشورایی

کبوتر دل

دلم برای ضریحت بهانه می‌گیرد سراغ زمزمه‌های شبانه می‌گیرد کبوتر دل دیوانه‌ام به گرد حرم ز دست‌های کریم، تو دانه می‌گیرد