0
مسیر جاری :
مسیر سبز فردای من حجاب

مسیر سبز فردای من

از بچگی این آرزو را داشتم که وقتی بزرگ شدم، برای خودم یک شغل داشته باشم... وقتی با وقار و متین قدم به محل کارت می­ گذاری، وقتی زیبایی­ های خودت را در دید همه قرار نمی­دهی،آن وقت می ­توانی انتظار داشته...
کوه، من و دوستم حجاب

کوه، من و دوستم

دوستم دستی به شانه­ ام می­زند: «انگار حواست نیست­ که کجا داری می ­روی. این کوه است نه پیاده رو. حواست نباشد و پایت را روی یک سنگ سُست بگذاری، زیر پایت خالی می­شود. حالا تو با این چادر می­ خواهی راه بیفتی...
سه امتیاز منفی حجاب

سه امتیاز منفی

چادرم را سر کردم و به سمت کوچه دویدم. باید کاغذ می‌خریدم. کاغذ را خریدم. توی کیفم گذاشتم و به سمت خانه راه افتادم. تندتند راه می‌رفتم تا زودتر برسم. آقا را دیدم داشت می‌آمد خانه. از خجالت آب شدم. آقا بارها...
آینه، من و دوستم حجاب

آینه، من و دوستم

آینه را جلوی صورتش گرفته بود. آینه‌اش از آن‌ها بود که همه چیز را درشت‌تر نشان می‌دهند. سعی کرد با یک دست جوش روی پیشانی‌اش را بترکاند. بهش گفتم: «نکن، جایش می‌ماند.» دوستم آهی از ته دلش کشید...