0
مسیر جاری :
چون چهره بخون ديده شستم خواجوی کرمانی

چون چهره بخون ديده شستم

چون چهره بخون ديده شستم شاعر : خواجوي کرماني دست از دل خسته چون نشويم چون چهره بخون ديده شستم پرگشت جهان ز هاي و هويم کر گشت فلک ز هاي هايم تا ديده چه آورد برويم ...
دلداده‌ايم وز پي دلدار مي‌رويم خواجوی کرمانی

دلداده‌ايم وز پي دلدار مي‌رويم

دلداده‌ايم وز پي دلدار مي‌رويم شاعر : خواجوي کرماني با خون ديده و دل افکار مي‌رويم دلداده‌ايم وز پي دلدار مي‌رويم کز اين ديار بيدل و بي يار مي‌رويم ياران به همتي مدد...
نشان دل بي نشان از که جويم خواجوی کرمانی

نشان دل بي نشان از که جويم

نشان دل بي نشان از که جويم شاعر : خواجوي کرماني حديث تن ناتوان با که گويم نشان دل بي نشان از که جويم مگيريد عيبم که در بند اويم گر از کوي او روي رفتن ندارم ز خون جگر...
خيز تا باده در پياله کنيم خواجوی کرمانی

خيز تا باده در پياله کنيم

خيز تا باده در پياله کنيم شاعر : خواجوي کرماني گل روي قدح چو لاله کنيم خيز تا باده در پياله کنيم تا بکي خون خوريم و ناله کنيم بي مي جانفزاي و نغمه چنگ باده‌ي لعل در...
خيز تا برگ صبوحي بچمن ساز کنيم خواجوی کرمانی

خيز تا برگ صبوحي بچمن ساز کنيم

خيز تا برگ صبوحي بچمن ساز کنيم شاعر : خواجوي کرماني ديده‌ي مرغ صراحي بقدح باز کنيم خيز تا برگ صبوحي بچمن ساز کنيم از صوامع بدر ميکده آواز کنيم زاهدانرا بخروشيدن چنگ سحري...
خيزيد اي ميخوارگان تا خيمه بر گردون زنيم خواجوی کرمانی

خيزيد اي ميخوارگان تا خيمه بر گردون زنيم

خيزيد اي ميخوارگان تا خيمه بر گردون زنيم شاعر : خواجوي کرماني ناقوس دير عشق را بر چرخ بوقلمون زنيم خيزيد اي ميخوارگان تا خيمه بر گردون زنيم از چار حد نه فلک يکدم علم بيرون...
ما جرعه چشانيم ولي خضر و شانيم خواجوی کرمانی

ما جرعه چشانيم ولي خضر و شانيم

ما جرعه چشانيم ولي خضر و شانيم شاعر : خواجوي کرماني ما راه نشينيم ولي شاه نشانيم ما جرعه چشانيم ولي خضر و شانيم ما راهبر باديه‌ي عالم جانيم ما صيد حريم حرم کعبه قدسيم...
کي آمدي ز تتار اي صباي مشک نسيم خواجوی کرمانی

کي آمدي ز تتار اي صباي مشک نسيم

کي آمدي ز تتار اي صباي مشک نسيم شاعر : خواجوي کرماني بيا بيا که خوشت باد اي نسيم شميم کي آمدي ز تتار اي صباي مشک نسيم بهشت منزل يارست و وصل يار نعيم دگر مگوي حديث از...
اکنون که از بهشت نشان مي‌دهد نسيم خواجوی کرمانی

اکنون که از بهشت نشان مي‌دهد نسيم

اکنون که از بهشت نشان مي‌دهد نسيم شاعر : خواجوي کرماني بنشان غبار ما به نم ساغر اي نديم اکنون که از بهشت نشان مي‌دهد نسيم در موسمي چنين که روان پرورد نسيم انفاس دوستان...
ما مست مي لعل روان پرور ياريم خواجوی کرمانی

ما مست مي لعل روان پرور ياريم

ما مست مي لعل روان پرور ياريم شاعر : خواجوي کرماني سودا زده‌ي زلف پريشان نگاريم ما مست مي لعل روان پرور ياريم تا سر بود از دامن او دست نداريم برلعل لبش دست نداريم وليکن...