دلدادهايم وز پي دلدار ميرويم شاعر : خواجوي کرماني با خون ديده و دل افکار ميرويم دلدادهايم وز پي دلدار ميرويم کز اين ديار بيدل و بي يار ميرويم ياران به همتي مدد حال ما شويد کز جور يار و غصه اغيار ميرويم ما را بحال خود بگذاريد و بگذريد از خانقه به خانهي خمار ميرويم گو پير خانقاه بدان حال ما که ما ايندم نگر که چون بسردار ميرويم منصور وار اگر زان الحق زديم دم هر لحظهئي به پرسش بيمار ميرويم تا چشم ميپرست تو بيمار خفته است درياب...