مسیر جاری :
معرفی کوتاه بانوان قرآن نویس
تحلیل شبهه هدر رفتن خون شهدا و پاسخ به آن
پنج گوهر درخشان میراث فاطمی
لیفت سینه: جراحی جوانسازی و رفع افتادگی سینهها برای ظاهری جذاب
ترفند افزایش سرعت اینترنت تا 100 برابر
رزرو هتل پارس شیراز برای سفر خانوادگی
هتل بینالمللی کیش یا پارمیدا مشهد: مقایسه اقامت در دونقطه متفاوت
قیمت ایمپلنت کامل فک بالا و پایین
چطور بلیط های چارتر لحظه آخری را با بهترین قیمت پیدا کنیم؟
گیتار بیس یا گیتار الکتریک؛ یادگیری کدامیک آسانتر است؟
چهار زن برگزیده عالم
نحوه خواندن نماز والدین
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
داستان انار خواستن حضرت زهرا(س) از امام علی(ع)
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
پیش شماره شهر های استان تهران
پیش شماره شهر های استان گیلان
سيرت خوبان
وقتي نيروهاي جديد به جبهه و گردان اعزام مي شدند زود با سيد اُنس مي گرفتند چرا که اثرات اخلاق و معنويت او به قدري زياد بود که روي ديگران تأثير مي گذاشت.
عاشق کتاب و کتاب خواني
در پاسگاه گرمک مستقر بوديم. نيروها حدود سه ماه آنجا به انتظار عمليات مانده بوديم ولي عمليات انجام نشد. حوصله شان سر رفته بود. کمي هم براي تغذيه مشکل داشتند.
حرمت خاطي را نگه داريد!
روزي سوار بر خودروي ايشان از خيابان شهداي ورامين عبور مي کرديم. حاج مصطفي قصد گردش به چپ داشت و راهنماي سمت چپ را زده بود، ناگهان موتورسواري که با سرعت غيرمجاز و از خياباني يکطرفه و ممنوعه در حرکت
اجازه نداد به گناه اعتراف کند!
براي امر به معروف و نهي از منکر شيوه ي ويژه اي داشت. امر به معروف کردنش را خيلي دوست داشتم. هميشه به او مي گفتم که هرگاه خطايي از من سر مي زند، مرا آگاه کن. امر به معروف کردنش به گونه اي نبود که انسان...
ورشکسته ي معنوي!
در يکي از عمليات ها از ناحيه ي پا مجروح شد و پايش شکست. او را به بيمارستاني در کاشان منتقل کردند. براي ديدار او به همراه جمعي از بچه ها و رزمندگان نجف آباد به کاشان رفتيم.
با سختیها نفس را باید پاک کرد
یک روز تنهایی به خانه ی حاج قاسم رفتم تا با ترفندی او را راضی کنم و با خودم به سقز ببرم. وقتی تو خانه ی حاجی نشسته بودم، پدرش خیلی عصبانی و ناراحت بود و تا خوردم، به من و جنگ و همه چیز فحش داد.
هر کس براي خودش سنگر بکند
ايشان در منزل با من برخوردشان خيلي خوب بود. پس از اين که بچه هاي ما بزرگ شدند، اگر من مثلاً با تندي با بچه ها صحبت مي کردم، مي گفت: اين روش درست نيست، هر چيزي را بايد با اخلاق به آن ها فهماند، با تندي...
يا بزن يا حلالم کن!
شما برويد اين مطلب را در همدان بپرسيد؛ امکان ندارد که محمود لااقل يک بار به منزل هر يک از پاسداران سپاه سرکشي نکرده باشد. به خانه ي تک تک بچه ها رفته بود. در اين سرکشي ها، وضع طرف ملاقات محمود از دو حال...
خونسردي و آرامش
روزهاي آخر سال 1366 به منطقه ي عملياتي دربنديخان عراق، جايي نزديک شاخ شميران رسيديم. در آنجا مي خواستيم سنگر درست کنيم. چند نفري جمع شديم و شروع به کار کرديم. در حين کار يک نفر جوان را ديدم که هم سن و...
اول عبور از نفس بعد عبور از سيم خاردار
با اين که من فرمانده ي سپاه ياسوج بودم و او مسؤول تبليغات، ولي اين شيخ عبدالله ميثي بود که هدايت و روحيات معنوي اش بر ما اشراف داشت. آقاي رداني پور نيز که با او همکار بود، همين روحيات را دارا بود. يادم...