مسیر جاری :
ارکان اربعه هنر خوشنویسی
چگونه کتاب را به بهترین دوست کودک تبدیل کنیم ؟
هزینه های سرسام آور رزرو هتل مشهد واقعیت دارد؟
ویژگی های استخر ویژه کودکان
حفاظت از وسایل قیمتی در سفر
خطوط مختلف خوشنویسی اسلامی
رازهای زندگی حضرت زهرا (س) از زبان سلمان فارسی
توصیههای ویژه مقام معظم رهبری برای پیروزی جبهه مقاومت
تمثیلات و مصادیق قرآنی صهیونیسم
اصول و قواعد دوازده گانه خوشنویسی
دلنوشتههایی به مناسبت هفته بسیج
داستان های کوتاه از پیامبر اکرم (ص)
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
نحوه خواندن نماز والدین
خلاصه ای از زندگی مولانا
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
پیش شماره شهر های استان تهران
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
آخرین پرواز
یکی از رزمندگان می گفت: سال 64 توفیق تشرف به حج تمتع یافتم. یک شب از فرط خستگی روی کوه مروه خواب مرا درربود. در عالم رویا جمعی از رزمندگان شهید و زنده را مشاهده کردم که محرم به لباس احرام در حال طواف بودند.
آخرین پرواز
یکی از رزمندگان می گفت: سال 64 توفیق تشرف به حج تمتع یافتم. یک شب از فرط خستگی روی کوه مروه خواب مرا درربود. در عالم رویا جمعی از رزمندگان شهید و زنده را مشاهده کردم که محرم به لباس احرام در حال طواف بودند.
لباس بسیجی
علی محمد اربابی به خاطر علاقه ای که به بسیج داشت، همیشه لباس بسیجی می پوشید. یک روز که طبق معمول برای نیروهای تازه وارد لشکر،از اهمیت جبهه و جنگ و شرایط حضور در جبهه و عملیات سخن می گفت،چند نفر از
بالاتر از فرمانده
با اینکه بنده فرمانده لشکر بودم و حسین صنعتکار(1) زیر مجموعه من محسوب می شد، مع الوصف او را همیشه بالاتر از خود می دانستم، از هر نظر او یک انسان کامل بود. طلبه باهوش، رزمنده شجاع، فرمانده مدبر و از همه...
شش ماه دیگر
در سال 65 توفیق تشرف به حج ابراهیمی یافتم. هنگامی که با اربابی خداحافظی می کردم نا مه ای به من داد و سفارش کرد این نامه را در طول راه بخوانم. گویی زادراه سفر مکه ام بود. نامه را گرفتم و از هم جدا شدیم....
بگذارید بین بچه ها بمانم
اربابی هرگاه فراغتی پیدا می کرد در جمع بسیجی ها بود. او به آنها عشق می ورزید، لذا سعی می کرد بیشتر وقت خود را با آنها بگذراند. حول و حوش عملیات والفجر هشت ازدواج کرد ولی سه روز پس از ازدواج، شنیدم که می...
تجلی صنعتکار
شهید محمودی(1)از دست پرورده های شهید صنعتکار بود و خیلی از صفات صنعتکار در او تجلی یافته بود. علاقه به قرآن، اعتقاد به توسل ائمه، شجاعت، مدیریت، درک خوب، مسائل نظامی و... خلاصه!او تجلی صنعتکار بود.
پیش بینی دقیق
شب قبل از عملیات وقتی به رضا نور محمدی(1)سفارش می کردم مواظب خودش باشد، با تبسمی عارفانه و زیبا گفت، من فردا شب ساعت 2 بعد از نیمه شب شهید می شوم. و ساعتش را نگاه کرد. نور محمدی ادامه داد:مرا در کنار شهید
احمد پاشو بیا
صداش هنوز توی گوشم است، که می گفت:«پاشو بیا احمد!»باز مثل خیبر با هم بودیم. همه چیزمان مشترک بود. هدف هایی که برای مان در نظر گرفته بودند در کم ترین زمان تصرف شد. ما هم تثبیتش کردیم. تا این که رسیدیم به...
ماه مجنون از چشم من
از آن روز تا آخرهای عملیات طریق المقدس هیچ کدامشان را ندیدم. در گلف اهواز بود که مهدی را دیدم و بهش پیشنهاد کردم بیاید در راه اندازی تیپ نجف کمکم کند و تنهایم نگذارد. قبول کرد. ما با هم بعد از طریق المقدس،...