0
مسیر جاری :
مهدوی

امسال بی طلوع تو آقا غروب بود

امسال بی طلوع تو آقا غروب بود خورشید بی نگاه تو دریا، غروب بود ای انعکاس نور خدا در ضمیر ما بی نور تو حقیقت دنیا غروب بود
مهدوی

کریمانه  نگاهم کن کریما

کریمانه  نگاهم کن کریما از این هجران رهایم کن کریما نماز شب، میان هر قنوتت شده یک دم صدایم کن کریما
مهدوی

فضای محفل ما را بیا معطر کن

فضای محفل ما را بیا معطر کن           به قدر قطره اشکی زمین ما تر کن اگر برای زیارت دلیل میخواهی           دمی نظر به دل این حزین مضطر کن
مهدوی

بازآ، که از فراق تو ما را قرار نیست

در این جهان غم زده با صد هزار امید گشدیم ما ولی، خبری از غمگسار نیست پرسیدم از صبا که بگو حال عاشقان گفتا کسی چو فاطمه  چشم انتظار نیست آقا تو را قسم، به جوانی مادرت بازآ،...
مهدوی

آقا بیا، که به دل ها قرار نیست

آقا بیا، که به دل ها قرار نیست ما را که خسته ایم، به غیر از تو یار نیست در سینه، باغ نرگس ما را خزان گرفت گویی به دون تو اثری از بهار نیست
مهدوی

فراق یار جانم را گرفته

فراق یار جانم را گرفته      تب هجران توانم را گرفته نه تاب درد گفتن دارم ای دل که گویی غم زبانم را گرفته
مهدوی

یا این دل شکسته ما را صبور کن

یا این دل شکسته ما را صبور کن یا لا أقل به خاطر زینب ظهور کن دیگر بتاب از افق مکه، ماه من! این جاده های شب زده را غرق نور کن
مهدوی

فرض کن که حضرت مهدی به تو ظاهر گردد

فرض کن که حضرت مهدی به تو ظاهر گردد ظاهرت هست چنانی که خجالت نکشی؟ باطنت هست پسندیده صاحب نظری؟ خانه ات لایق اوهست که مهمان گردد؟
مهدوی

بی تو از وادی دنیا همگی سیر شدیم

از فراقت به جوانی همگی پیر شدیم بی تو از وادی دنیا همگی سیر شدیم بی خود از حادثه ی عشق تو دیوانه و مست عاشق کوی تو گشتیم و زمین گیر شدیم
مهدوی

از هجر تو طبیعت ما گریه می کند

از هجر تو طبیعت ما گریه می کند چشم تمام آینه ها گریه می کند چشم انتظار آمدنت شیر خواره‌ای است گهواره‌ای به کرب و بلا گریه می کند