0
مسیر جاری :
مهدوی

کی منتقم خون حسین از سفر آید

آخر ثمر آل پیمبر ز در آید یک روز اگر مانده به عالم خبر آید با سوز دل فاطمی‌اش فاطمه گوید کی منتقم خون حسین از سفر آید
مهدوی

ما منتظر صبح ظهورت هستیم

در حسرت شب‌های حضورت هستیم در خلوت خود فکر عبورت هستیم هر جمعه پس از ندبه فقط می‌گوییم ما منتظر صبح ظهورت هستیم
مهدوی

جمعه ها ابر بهاری می شود چشمان من

جمعه ها ابر بهاری می شود چشمان من من یقین دارم خبر داری تو از این حال من بانگ یا مهدی که می آید پرم وا می شود مثل فطرس باز هم پر میزند این بال من
مهدوی

دلم گرفته خدایا در انتظار فرج

دلم گرفته خدایا در انتظار فرج دو دیده ام شده دریا در انتظار فرج هنوز می رسد از کوچه های شهر حجاز صدای گریۀ زهرا در انتظار فرج
مهدوی

ای آخرین امید دل زار ما بیا

ای آخرین امید دل زار ما بیا خورشید آسمان شب تار ما بیا گلزار عمر ما ز فراقت خزان شده مولا بس است غیبت و دوری ز ما بیا
مهدوی

برگرد تا دیگر سر و سامان بگیرم

برگرد تا دیگر سر و سامان بگیرم یک توشه از دیدار تو جانان بگیرم از پا فتادم بس که دنبالت دویدم دستی بکش بر سینه ام تا جان بگیرم
مهدوی

تا کی در انتظارت، یابن الحسن بمانم

تا کی در انتظارت، یابن الحسن بمانم تا کی ز هجر رویت، از دیده خون فشانم ترسم بمیرم آخر، روی تو را نبینم جاریست اشک حسرت، هرشب ز دیدگانم
مهدوی

بوی ظهور می‌رسد از کوچه‌های ما

بوی ظهور می‌رسد از کوچه‌های ما نزدیک‌تر شده به اجابت دعای ما دیگر دو بال آرزویمان شکسته است از انتظار پر شده حال و هوای ما
مهدوی

آدینه‌ی موعود تو کی می‌رسد از راه؟

آدینه‌ی موعود تو کی می‌رسد از راه؟ دارم دعای عهد می‌خوانم نمی‌آیی؟ کاش این غروب جمعه‌ها را من نمی‌دیدم محض رضای بغض چشمانم نمی‌آیی؟
مهدوی

امید وصل تو را بین هر دعا دارم

الا امیر سحر ای مسافر صحرا امید وصل تو را بین هر دعا دارم به کام خویش چشیدم غم جدایی را نشان رحمتی از یار آشنا دارم