0
حافظ

به قول دشمنان برگشتی از دوست

به قول دشمنان برگشتی از دوست نگردد هیچ کس با دوست دشمن
حافظ

دلم را مشکن و در پا مینداز

دلم را مشکن و در پا مینداز که دارد در سر زلف تو مسکن
حافظ

غم دل چند توان خورد که ایام نماند

غم دل چند توان خورد که ایام نماند گو نه دل باش و نه ایام چه خواهد بودن
حافظ

دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن

دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن
حافظ

از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن

از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن از دوستان جانی مشکل توان بریدن
حافظ

وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم

وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم که در طریقت ما کافریست رنجیدن
حافظ

حافظ وصال می طلبد از ره دعا

حافظ وصال می طلبد از ره دعا یا رب دعای خسته دلان مستجاب کن
حافظ

به چشم و ابروی جانان سپرده ام دل و جان

به چشم و ابروی جانان سپرده ام دل و جان بیا بیا و تماشای طاق و منظر کن
حافظ

ستاره شب هجران نمی فشاند نور

ستاره شب هجران نمی فشاند نور به بام قصر برآ و چراغ مه برکن
حافظ

در راه عشق وسوسه اهرمن بسیست

در راه عشق وسوسه اهرمن بسیست پیش آی و گوش دل به پیام سروش کن