مسیر جاری :
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و دل داند و من
خاک...
مي دوني 721 يعني چه؟ يعني بين 7 آسمان و 2 دنيا،1 را دوست دارم ، اونم تويي.
رهرو آن نيست كه گه تند و گهي خسته رود... رهرو آنست كه آهسته و پيوسته رود.(سعدي)
رفتم خونه خاله دلم واشه ، خاله خسبيد دلم پوسيد ! «ضرب المثل ايراني»
يا مكن با پيل بانان دوستي / يا بنا كن خانه ای در خورد پيل ![ سعدي ]
دلت شاد و لبت خندان بماند
برایت عمرجاویدان بماند
خدارا میدهم سوگند برعشق
هرآن...
از سه چيز بايد حذر كرد، ديوار شكسته، سگ درنده، زن سليطه ! «ضرب المثل ايراني»
همت بلند دار که مردان روزگار / از همت بلند بجائي رسيده اند« سعدي»
ای شهیدان ، عشق مدیون شماست
هرچه ما داریم از خون شماست
ای شقایق ها و...
دایم گل این بستان شاداب نمی ماند
کرشمه ای کن و بازار ساحری بشکن
کرشمه ای کن و بازار ساحری بشکن
به غمزه رونق و ناموس سامری بشکن
یا رب کی آن صبا بوزد کز نسیم آن
یا رب کی آن صبا بوزد کز نسیم آن
گردد شمامه کرمش کارساز من
نقشی بر آب می زنم از گریه حالیا
نقشی بر آب می زنم از گریه حالیا
تا کی شود قرین حقیقت مجاز من
بر خود چو شمع خنده زنان گریه می کنم
بر خود چو شمع خنده زنان گریه می کنم
تا با تو سنگ دل چه کند سوز و ساز من
کدورت از دل حافظ ببرد صحبت دوست
کدورت از دل حافظ ببرد صحبت دوست
صفای همت پاکان و پاکدینان بین
آن که فکرش گره از کار جهان بگشاید
آن که فکرش گره از کار جهان بگشاید
گو در این کار بفرما نظری بهتر از این
چراغ صاعقه آن سحاب روشن باد
چراغ صاعقه آن سحاب روشن باد
که زد به خرمن ما آتش محبت او
تخم وفا و مهر در این کهنه کشته زار
تخم وفا و مهر در این کهنه کشته زار
آن گه عیان شود که بود موسم درو
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
گفتم ای بخت بخفتیدی و خورشید دمید
گفتم ای بخت بخفتیدی و خورشید دمید
گفت با این همه از سابقه نومید مشو