0
حافظ

یا رب امان ده تا بازبیند

یا رب امان ده تا بازبیند چشم محبان روی حبیبان
حافظ

ای منعم آخر بر خوان جودت

ای منعم آخر بر خوان جودت تا چند باشیم از بی نصیبان
حافظ

می سوزم از فراقت روی از جفا بگردان

می سوزم از فراقت روی از جفا بگردان هجران بلای ما شد یا رب بلا بگردان
حافظ

سخن این است که ما بی تو نخواهیم حیات

سخن این است که ما بی تو نخواهیم حیات بشنو ای پیک خبرگیر و سخن بازرسان
حافظ

دیده ها در طلب لعل یمانی خون شد

دیده ها در طلب لعل یمانی خون شد یا رب آن کوکب رخشان به یمن بازرسان
حافظ

تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود

تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود بنده من شو و برخور ز همه سیمتنان
حافظ

دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل

دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل مرد یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان
حافظ

طریق صدق بیاموز از آب صافی دل

طریق صدق بیاموز از آب صافی دل به راستی طلب آزادگی ز سرو چمن
حافظ

چو گل هر دم به بویت جامه در تن

چو گل هر دم به بویت جامه در تن کنم چاک از گریبان تا به دامن
حافظ

من از دست غمت مشکل برم جان

من از دست غمت مشکل برم جان ولی دل را تو آسان بردی از من