0
مسیر جاری :
حافظ

ستاره شب هجران نمی فشاند نور

ستاره شب هجران نمی فشاند نور به بام قصر برآ و چراغ مه برکن
حافظ

در راه عشق وسوسه اهرمن بسیست

در راه عشق وسوسه اهرمن بسیست پیش آی و گوش دل به پیام سروش کن
حافظ

کرشمه ای کن و بازار ساحری بشکن

کرشمه ای کن و بازار ساحری بشکن به غمزه رونق و ناموس سامری بشکن
حافظ

یا رب کی آن صبا بوزد کز نسیم آن

یا رب کی آن صبا بوزد کز نسیم آن گردد شمامه کرمش کارساز من
حافظ

نقشی بر آب می زنم از گریه حالیا

نقشی بر آب می زنم از گریه حالیا تا کی شود قرین حقیقت مجاز من
حافظ

بر خود چو شمع خنده زنان گریه می کنم

بر خود چو شمع خنده زنان گریه می کنم تا با تو سنگ دل چه کند سوز و ساز من
حافظ

کدورت از دل حافظ ببرد صحبت دوست

کدورت از دل حافظ ببرد صحبت دوست صفای همت پاکان و پاکدینان بین
حافظ

آن که فکرش گره از کار جهان بگشاید

آن که فکرش گره از کار جهان بگشاید گو در این کار بفرما نظری بهتر از این
حافظ

چراغ صاعقه آن سحاب روشن باد

چراغ صاعقه آن سحاب روشن باد که زد به خرمن ما آتش محبت او
حافظ

تخم وفا و مهر در این کهنه کشته زار

تخم وفا و مهر در این کهنه کشته زار آن گه عیان شود که بود موسم درو