0
مسیر جاری :
حافظ

ای قصه بهشت ز کویت حکایتی

ای قصه بهشت ز کویت حکایتی شرح جمال حور ز رویت روایتی
حافظ

انفاس عیسی از لب لعلت لطیفه ای

انفاس عیسی از لب لعلت لطیفه ای آب خضر ز نوش لبانت کنایتی
حافظ

هر پاره از دل من و از غصه قصه ای

هر پاره از دل من و از غصه قصه ای هر سطری از خصال تو و از رحمت آیتی
حافظ

آن عهد یاد باد که از بام و در مرا

آن عهد یاد باد که از بام و در مرا هر دم پیام یار و خط دلبر آمدی
حافظ

خامان ره نرفته چه دانند ذوق عشق

خامان ره نرفته چه دانند ذوق عشق دریادلی بجوی دلیری سرآمدی
حافظ

دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است

دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است بدین راه و روش می رو که با دلدار پیوندی
حافظ

قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز

قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز ورای حد تقریر است شرح آرزومندی
حافظ

الا ای یوسف مصری که کردت سلطنت مغرور

الا ای یوسف مصری که کردت سلطنت مغرور پدر را بازپرس آخر کجا شد مهر فرزندی
حافظ

در این بازار اگر سودیست با درویش خرسند است

در این بازار اگر سودیست با درویش خرسند است خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی
حافظ

نثار خاک رهت نقد جان من هر چند

نثار خاک رهت نقد جان من هر چند که نیست نقد روان را بر تو مقداری