0
مسیر جاری :
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 61

الهی چون من کیست که اینکار را سزیدم، اینم بس محبت ترا ارزیدم.
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 60

الهی دانی چه شادم، نه آنکه بخویشتن بتو افتادم، تو خواستی من نخواستم ف دولت بر بالین دیدم چون از خواب بر خاستم.
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 59

الهی عارف تو را بنور تو میداند و از شعاع وجود عبارت نمی تواند پس موحد تو را بنور قُرب می شناسد و در آتش می سوزد، مسکین او که تو را به صنایع شناخت درویش او که ترا بدلایل جُست از صنایع آن باید ُجست که از...
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 58

الهی تو ما را برگرفتی و کسی نگفت که بر دار، اکنون که بر گرفتی وا مگذار و در سایهٔ لطف و عنایت خود میدار.
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 57

الهی تو ما را جاهل خواندی از جاهل جُز خطا چه آید ؟ تو ما را ضعیف خواندی از ضعیف جُز خطا چه آید ؟
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 56

الهی اگر بدوزخ فرستی دعوی دار نیستم و اگر به بهشت فرمایی بی جمال تو خریدار نیستم. مطلوب ما بر آر که جز وصال تو طلبکار نیستم. روز محشر عاشقان را با قیامت کار نیست کار عاشق جز تماشای و صال...
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 55

الهی بهشت بی دیدار تو زندان است و زندانی بزندان برون نه کار کریمان است.
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 54

الهی اگار بهشت چشم و چراغ است بی دیدار تو درد و داغ است.
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 53

الهی گُل بهشت در چشم عارفان خار است و جویندهٔ تو را با بهشت چکار است؟
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 52

الهی با بهشت چه سازم و با حور چه بازم، مرا دیده یی ده که از هر نظری بهشتی سازم.