مسیر جاری :
مي دوني 721 يعني چه؟ يعني بين 7 آسمان و 2 دنيا،1 را دوست دارم ، اونم تويي.
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و دل داند و من
خاک...
رهرو آن نيست كه گه تند و گهي خسته رود... رهرو آنست كه آهسته و پيوسته رود.(سعدي)
دایم گل این بستان شاداب نمی ماند
يا مكن با پيل بانان دوستي / يا بنا كن خانه ای در خورد پيل ![ سعدي ]
همت بلند دار که مردان روزگار / از همت بلند بجائي رسيده اند« سعدي»
خدایا من در کلبه فقیرانه خود چیزی را دارم که تو در عرش کبریای خود نداری،...
از سه چيز بايد حذر كرد، ديوار شكسته، سگ درنده، زن سليطه ! «ضرب المثل ايراني»
دلت شاد و لبت خندان بماند
برایت عمرجاویدان بماند
خدارا میدهم سوگند برعشق
هرآن...
پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند، اما حقیقت آن است که زمان...
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 81
الهی محبت تو گُلی است محنت و بلا خار آن، آن کدام دل است که نیست گرفتار آن
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 80
الهی مخلصان بمحبت تو مینازند و عاشقان بسوی تو میتازند، کار ایشان تو بسز که دیگران نسازند، ایشان را تو نواز که دیگران ننوازند
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 79
الهی همه آتشها محبت تو سرد است و همه نعمتها بی لطف تو درد است.
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 78
الهی بر هر که داغ محبت خود نهادی، خرمن وجودش را بباد نیستی در دادی.
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 77
الهی تو بر رحمت خود و من بر حاجت خویش پس تو توانگری و من درویش.
یارب ز کرم بحال من رحمت کن
بر این دل ناتوان من رحمت کن
در سینهٔ دردمند من راحت نه
بر دیدهٔ اشکبار من رحمت کن
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 76
الهی در دل ما جُز محبت مکار و بر این جانها جز الطاف و مرحمت مدار و بر این کشت ها جُز باران رحمت مبار.
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 75
الهی بحق آنکه ترا هیچ حاجت نیست رحمت کن بر آنکه او را هیچ حجت نیست.
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 74
الهی ای بینندهٔ نماز ها، ای پذیرندهٔ نیاز ها، ای دانندهٔ راز ها و ای شنوندهٔ آواز ها ای مطلع بر حقایق و ای مهربان بر خلایق عذر های ما بپذیر که تو غنی و ما فقیر، عیبهای ما مگیر که تو قوی و ما حقیر اگر بگیری...
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 73
الهی ای کریمی که بخشندهٔ عطایی و ای حکیمی که پوشندهٔ خطایی و ای احدی که در ذات و صفات بی همتایی و ای خالقی که راهنمایی و ای قادری که خداییرا سزایی، بذات لایزال خود و بصفات با کمال خود و بعزت جلال خود و...
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 72
الهی در سر آب دارم، در دل آتش، در باطن ناز دارم، در باطن خواهش در دریایی نشستم که آنرا کران نیست، بجان من دردیست که آنرا درمان نیست، دیدهٔ من بر چیزی آید که وصف آن بزبان نیست.