مسیر جاری :
مي دوني 721 يعني چه؟ يعني بين 7 آسمان و 2 دنيا،1 را دوست دارم ، اونم تويي.
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و دل داند و من
خاک...
رهرو آن نيست كه گه تند و گهي خسته رود... رهرو آنست كه آهسته و پيوسته رود.(سعدي)
يا مكن با پيل بانان دوستي / يا بنا كن خانه ای در خورد پيل ![ سعدي ]
دایم گل این بستان شاداب نمی ماند
خدایا من در کلبه فقیرانه خود چیزی را دارم که تو در عرش کبریای خود نداری،...
همت بلند دار که مردان روزگار / از همت بلند بجائي رسيده اند« سعدي»
از سه چيز بايد حذر كرد، ديوار شكسته، سگ درنده، زن سليطه ! «ضرب المثل ايراني»
بسیجی یعنی دل باایمان، مغز متفکّر – دارای آمادگی برای همه میدانهایی که...
پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند، اما حقیقت آن است که زمان...
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 146
الهی مشرب می شناسم اما وا خوردن نمی یارم، دل تشنه و در آرزوی قطرهٔ میزارم سقایه مرا سیراب نکند، من در طلب دریایم، بر هزار چشمه گذر کردم تا که دریا دریابم، در آتش عشق غریقی دیدی ؟ من چنانم، در دریا تشنه...
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 145
الهی پهنای عزت تو جای اشارت نگذاشت و قدم و حدانیت تو راه اضافت برداشت تا رهی گم کرد آنچه در دست داشت و نا چیز شد هر چه می پنداشت.
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 144
الهی آب عنایت تو بسنگ رسید، سنگ بار گرفت، از سنگ میوه رُست میوه طعم و مزه گرفت. پروردگارا یاد تو دل را زنده کرد و تخم مهر افگند، درخت شادی رویانید و میوه آزادی داد.
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 143
الهی چه زیباست ایام دوستان تو با تو و چه نیکو است معاملت ایشان در ارزوی دیدار تو چه خوش گفت و گوی ایشان در راه جست و جوی تو، آن دیده که ترا دید به دیدن جُز تو کی پرواز و آن جان که با تو صحبت یافت با اب...
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 142
الهی هر شادی که بی تو است اندوه است هر منزلی که نه در راه تو است زندان است هر دل که نه در طلب تو است ویران است. یک نفس با تو بدو گیتی ارزان است یک دیدار از تو بهزار جان رایگان است.
تا دلم فتنه بر...
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 141
الهی نسیمی از باغ دوستی دمید دل را فدا کردیم، بویی از حزینهٔ دوستی یافتیم به پادشاهی سر عالم ندا کردیم، برقی از مشرق حقیقت تافت آب گل کم انگاشتیم.
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 140
الهی چه شود که دلم را بگشایی و از خود مرهمی بر جانم نهی، من سُود چون جویم که دو دستم از مایه تهی، مگر که بفضل خود افگنی مرا در روز بهی.
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 139
الهی اگر کسی بترا بطلب یافت من خود طلب از تو یافتم، اگر کسی ترا به جُستن یافت من بگریختن یافتم. خداوندا چون وجود تو پیش از طلب و طالب است طالب از آن جهت در طلب است که...
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 138
الهی تا بنده را خواندی بنده در میان مردم تنهاست و تا گفتی بیا هفت اندام او شنواست از آدمی چه آید قدر او پیداست کیسه تهی و باد پیماست، این کار پیش از آدم و حواست، و عطا...
مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 137
الهی تو موجود عارفانی، آرزوی دل مشقانانی، یاد آور زبان مدّاحانی، چونت نخوانم که نیوشندهٔ آواز راعیانی ف چونت نستانم که شاد کنندهٔ دل بندگانی، چونت ندانم که زین جهانی و دوست ندارم که عیش جانی
یارب...