0
مسیر جاری :
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 66

الهی دلی ده که شوق طاعت افزون کند و توفیق طاعتی ده که ببهشت رهنون کند.
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 65

الهی موجود نفسهای جوانمردانی، حاضر ذاکرانی، از نزدیک نشانت میدهند و بر تر از آنی و از دورت می پندارند نزدیکتر از جانی.
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 64

الهی هر کس را آتش در دل است و این بیچاره آتش بر جان، از آنست که هر کس را سرو سامانی است و این درویش را نه سر و نه سامان
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 63

الهی یک دل پُر درد دارم و یک جان پُر زجر، خداوندا این بیجاره را چه تدبیر، بار خدایا در ماندم از تو لیکن در ماندم در تو، اگر غایب باشم گویی کُجایی، و چون بدرگاه آیم در را نگشایی.
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 62

الهی از آن خوان که بهر پاکان نهادی نصیب من بینوا کو، اگر نعمتت جُز بطاعت نباشد پس آنرا بیع خوانند لطف و عطا کو ؟ اگر در بها مُزد خواهی ندارم و اگر بی بها بهی بخش ما کو ؟ اگر از سگان تو ام استخوانی و اگر...
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 61

الهی چون من کیست که اینکار را سزیدم، اینم بس محبت ترا ارزیدم.
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 60

الهی دانی چه شادم، نه آنکه بخویشتن بتو افتادم، تو خواستی من نخواستم ف دولت بر بالین دیدم چون از خواب بر خاستم.
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 59

الهی عارف تو را بنور تو میداند و از شعاع وجود عبارت نمی تواند پس موحد تو را بنور قُرب می شناسد و در آتش می سوزد، مسکین او که تو را به صنایع شناخت درویش او که ترا بدلایل جُست از صنایع آن باید ُجست که از...
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 58

الهی تو ما را برگرفتی و کسی نگفت که بر دار، اکنون که بر گرفتی وا مگذار و در سایهٔ لطف و عنایت خود میدار.
عارفانه

مناجات نامه | خواجه عبدالله انصاری: شماره 57

الهی تو ما را جاهل خواندی از جاهل جُز خطا چه آید ؟ تو ما را ضعیف خواندی از ضعیف جُز خطا چه آید ؟