0
مسیر جاری :
آرایش نظامی ادبیات دفاع مقدس

آرایش نظامی

قرار بود نزدیک صبح عملیات را آغاز کنند. حدود سی نفر از برادران ارتش هم همراهشان بودند. همه را به صف کرد.
معجزه ی مدارا ادبیات دفاع مقدس

معجزه ی مدارا

یکی از طرح های دیگر ایشان در استان، طرح مالک اشتر بود که همزمان با شناسایی اشرار مسلح، افراد مستعد و سالم و مثبتی را که می توانستند در تأمین امنیت کمک کنند، از میان آنها شناسایی می کرد و در همه ی پایگاه...
آرایش نظامی ادبیات دفاع مقدس

آرایش نظامی

قرار بود نزدیک صبح عملیات را آغاز کنند. حدود سی نفر از برادران ارتش هم همراهشان بودند. همه را به صف کرد.
معجزه ی مدارا ادبیات دفاع مقدس

معجزه ی مدارا

یکی از طرح های دیگر ایشان در استان، طرح مالک اشتر بود که همزمان با شناسایی اشرار مسلح، افراد مستعد و سالم و مثبتی را که می توانستند در تأمین امنیت کمک کنند، از میان آنها شناسایی می کرد و در همه ی پایگاه...
معجزه ی مدارا ادبیات دفاع مقدس

معجزه ی مدارا

یکی از طرح های دیگر ایشان در استان، طرح مالک اشتر بود که همزمان با شناسایی اشرار مسلح، افراد مستعد و سالم و مثبتی را که می توانستند در تأمین امنیت کمک کنند، از میان آنها شناسایی می کرد و در همه ی پایگاه...
تصمیم بر اساس اطلاعات دقیق ادبیات دفاع مقدس

تصمیم بر اساس اطلاعات دقیق

عده ای از این افراد که هدف مبارزه ایشان را درک نکرده بودند، می گفتند: «شما به سیاست چکار دارید، فقط یک تفسیر ساده از قرآن بگویید یا روضه ای بخوانید و بروید، چرا با انتقاد از رژیم و شاه جان خود را به خطر...
صبر، تاکتیک، شجاع ادبیات دفاع مقدس

صبر، تاکتیک، شجاع

چهل، پنجاه نفر بودند. تا نزدیک مرز دنبال شان رفتیم. فایده ای نداشت. محمود گفت: برگردیم. یک ساعت بعد، توی راه برگشت، یک مرد کرد آمد سراغ مان. خمیده خمیده راه می رفت و هی دور و برش را نگاه می کرد. معلوم...
اول تدبیر، بعد شجاعت ادبیات دفاع مقدس

اول تدبیر، بعد شجاعت

سالهای60- 59- 58 هنرستان فنی شهید باقری محل تحصیل جوانانی شده بود که بعدها گروهانی از جانبازان، آزادگان و شهدای سیستان را تشکیل دادند. شهید حیدر باقری، شهید غلامحسین ارباب رشید و شهید خدری همکلاسی بودند...
عدالتخواه و جهادی ادبیات دفاع مقدس

عدالتخواه و جهادی

عراقی ها پشت سر هم آتش می ریختند و بچه ها یکی یکی روی زمین می افتادند. تعداد مجرومین آنقدر زیاد بود که نمی دانستم به کدامشان برسم. مشغول پانسمان یکی از مجروحین بودم که آقای «آخوندی» پشت پدافند رفت و شروع...
یک مأموریت مهم ادبیات دفاع مقدس

یک مأموریت مهم

من یادم هست درکنار آن آموزشهای سخت و سنگینی که همه ی بچه ها می دیدند، ایشان کم کم بر جسته تر شد، کم کم شاخص تر شد، از دیگران یک سر و گردان بالاتر آمد، آموزشها را خیلی خوب فرا می گرفت، ارشد یکی از واحدها...