0
مسیر جاری :
هر روز شعر

هر روز

هر روز صبح زود بیدار می شود یک سفره پهن می کند اندازة زمین باید مواظب همه باشد تمام روز
یک نفر به ما... شعر

یک نفر به ما...

با تلاش ابر با تلاش خاک با تلاش بذر این زمین خشک این زمین بی رمق رفته رفته سبز می شود
استغاثه شعر

استغاثه

تو اگر بودی جای تمام این استخاره های مدام درب خانه ات را می کوبیدم و می گفتم السلام علیک یابن رسول الله
ای کاش ... شعر

ای کاش ...

آبی روشن شفاف چشم تو به رنگ چشم دریاست
ساده مثل آب شعر

ساده مثل آب

روی صندلی که می نشست چشم های او دو قرص ماه بود هیچ گاه روی فرش های قیمتی قدم نزد
به زودی شعر

به زودی

شبنم نشسته روی گل­ها گل­های باغ آرزوها تنها درخت خشک این باغ گل می­کند امروز و فردا
چرا گهواره‌ات خالیست اصغر شعر

چرا گهواره‌ات خالیست اصغر

چهل روز است، گل ها غصه دارند برای غنچه‌های باغ توحید نگاه آسمان را غم گرفته نمی‌خندد به روی دست، خورشید
سلام کن شعر

سلام کن

پنجره‌ای می‌شوم روی دیوارت آن‌ سوی پنجره مهر است و آفتاب باد است و خوشه‌های خواب این‌بار درنگ کن
مثل مادرم زمین شعر

مثل مادرم زمین

ای خدای آفتاب و آبشار ای خدای خلوت چنار ای که دست‌های تو شکوفه را روی شاخه‌ها سوار می‌کند
هست شاعر عکاس شعر

هست شاعر عکاس

مادرم می­ گوید هست شاعر عکاس عکس می­ گیرد او با تمام احساس