0
مسیر جاری :
چاه و ابر شعر

چاه و ابر

ابر ولگردی میان آسمان پرسه می‌زد صبح‌دم پرادعا چاه آبی را میان دشت دید با تمسخر گفتش: ای ناآشنا خانه عفریت هستی یا پری
شرم فرات شعر

شرم فرات

زمین کربلا می‌لرزد انگار هنوز از هیبت دست علمدار شده هر قطره از آب فراتش زشرم کام گل‌ها داغ و تبدار
پرستش شعر

پرستش

می‌دهدخدا فرمان بندگان من باشید روی صفحه‌ی هستی نور و روشنی پاشید
بابای مدرسه شعر

بابای مدرسه

یک سال پیش، آه وقتی که می‌شکفت، گل‌های مدرسه چشم انتظار بود از پشت پنجره، بابای مدرسه
کبوترانه شعر

کبوترانه

تو از تبار آب‌ها نه، آب از تبار توست و آب بعد سال‌ها هنوز بی‌قرار توست
طلایه‌دار انتظار شعر

طلایه‌دار انتظار

هنوز آسمان تو پر از غبار ماتم است پر از نوای اشک و آه پر از نجابت غم است
اشتباه شعر

اشتباه

اشتباه آمدی جای تو زمین نبود سرنوشت تلخ تو آه این‌چنین نبود
دستخط شعر

دستخط

انگار دستی توی قلبم یک جمله‌ی زیبا نوشته با خط سبز و صاف و روشن این آدم از اهل بهشته
طلوع کن! شعر

طلوع کن!

بهانه‌ها گلایه‌ها سکوت‌ها و سایه‌ها نگاه‌ها و اخم‌ها غرورها و زخم‌ها
گهواره‌ی خورشید شعر

گهواره‌ی خورشید

ایران قشنگ ما غرق گل و ریحان است هر شهر و دِهَش پر از بوی خوش قرآن است