مسیر جاری :
#اشعار شیخ محمود شبستری در راسخون
#اشعار شیخ محمود شبستری در مقالات
#اشعار شیخ محمود شبستری در فیلم و صوت
#اشعار شیخ محمود شبستری پرسش و پاسخ
#اشعار شیخ محمود شبستری در مشاوره
#اشعار شیخ محمود شبستری در خبر
#اشعار شیخ محمود شبستری در سبک زندگی
#اشعار شیخ محمود شبستری در مشاهیر
#اشعار شیخ محمود شبستری در احادیث
#اشعار شیخ محمود شبستری در ویژه نامه
وجود آن جزو دان کز کل فزون است
وجود آن جزو دان کز کل فزون است شاعر : شيخ محمود شبستري که موجود است کل وين باژگون است وجود آن جزو دان کز کل فزون است که از وحدت ندارد جز دروني بود موجود را کثرت بروني...
چه جزو است آنکه او از کل فزون است
چه جزو است آنکه او از کل فزون است شاعر : شيخ محمود شبستري طريق جستن آن جزو چون است چه جزو است آنکه او از کل فزون است
اگرچه خور به چرخ چارمين است
اگرچه خور به چرخ چارمين است شاعر : شيخ محمود شبستري شعاعش نور و تدبير زمين است اگرچه خور به چرخ چارمين است کواکب گرم و سرد و خشک و تر نيست طبيعت هاي عنصر نزد خور نيست...
اصول خلق نيک آمد عدالت
اصول خلق نيک آمد عدالت شاعر : شيخ محمود شبستري پس از وي حکمت وعفت شجاعت اصول خلق نيک آمد عدالت کسي کو متصف گردد بدين چار حکيمي راست گفتار است و کردار نه گربز باشد...
شنيدم من که اندر ماه نيسان
شنيدم من که اندر ماه نيسان شاعر : شيخ محمود شبستري صدف بالا رود از قعر عمان شنيدم من که اندر ماه نيسان به روي بحر بنشيند دهن باز ز شيب قعر بحر آيد برافراز فرو بارد...
يکي درياست هستي نطق ساحل
يکي درياست هستي نطق ساحل شاعر : شيخ محمود شبستري صدف حرف و جواهر دانش دل يکي درياست هستي نطق ساحل برون ريزد ز نص و نقل و اخبار به هر موجي هزاران در شهوار نگردد قطرهاي...
چه بحر است آنکه نطقش ساحل آمد
چه بحر است آنکه نطقش ساحل آمد شاعر : شيخ محمود شبستري ز قعر او چه گوهر حاصل آمد چه بحر است آنکه نطقش ساحل آمد
ز من بشنو حديث بي کم و بيش
ز من بشنو حديث بي کم و بيش شاعر : شيخ محمود شبستري ز نزديکي تو دور افتادي از خويش ز من بشنو حديث بي کم و بيش از آنجا قرب و بعد و بيش و کم شد چو هستي را ظهوري در عدم شد...
وصال ممکن و واجب به هم چيست
وصال ممکن و واجب به هم چيست شاعر : شيخ محمود شبستري حديث قرب و بعد و بيش و کم چيست وصال ممکن و واجب به هم چيست
چو نور نفس گويا بر تن آيد
چو نور نفس گويا بر تن آيد شاعر : شيخ محمود شبستري يکي جسم لطيف و روشن آيد چو نور نفس گويا بر تن آيد بيابد علم و راي و فهم و تدبير شود طفل و جوان و کهل و کمپير رود...