مسیر جاری :
این راه پاره را
پایم که وصله می زنم این راه پاره را من چند بار تجربه کردم دوباره را هر که پیاده بود از اینجا عبور کرد چشمم ندید گرد عزیز سواره را
ای همه هستی
ای همه هستی ز تو پیدا شده خاک ضعیف از تو توانا شده زیرنشین علمت کاینات ما بتو قائم چو تو قائم بذات
ای بنده(رمضان)
ای بنده بیا ساکن میخانه ما باش ما شمع تو گردیم وتو پروانه ما باش تا چند خوری باده ز پیمانه اغیار پیمان بشکن طالب پیمانه ما باش
انديشه
لحظه اى خود را بيا از خويشتن بيگانه كن ديدنى ها را فداى ديدن جانانه كن تا به كى مى از سبوى غير مى نوشى بيا از سبوى رحمت حق باده در پيمانه كن
انديشه ساحل
گول زرق و برق زر را مى خورى اى دل چرا؟ زندگى را مى كنى بر خويشتن مشكل چرا
غنچه گل شد، گل خزان گرديد و بلبل شد خموش مانده اى اى باغبان، حيران و پا در گل چرا
اميدواران
آمد به درت اميدوارى كو را به جز از تو نيست يارى محنت زده اى نيازمندى خجلت زده اى گناهكارى
امتحان بندگی
در امتحان بندگي اش اشتباه كرد برگ سپيد دفتر دل را سياه كرد حتي به راز عطر خوش سيب پي نبرد در محضر امام زمان هم گناه كرد
الهي عاشقم
الهي عاشقم من بر وصالت كه هر جا بنگرم بينم جمالت جهان را آفريدي بي كم وكاست همه عالم به فرمان تو بر پاست
الهی
الهی سینه ای ده آتش افروز در آن سینه دلی و آندل همه سوز هر آن دل را که سوزی نیست دل نیست دل افسرده غیر از آب و گل نیست
الهی دلی ده
الهی دلی ده که جای تو باشد لسانی که در وی ثنای تو باشد الهی بده همتی آنچنانم.... که سعیم وصول بقای تو باشد