0
مسیر جاری :
بالاتر امام خمینی

بالاتر

ای چشم تو از هر چه غزل گیراتر لبخند تو از خندۀ گل زیباتر در برکۀ آرام تو حتی مهتاب صد بار زخورشید شده والاتر
آیینه امام خمینی

آیینه

روزی که بود غربت انسان در آینه تسکین نیافت خاطر ایمان در آینه پا را فراتر از حد معمول می گذاشت مردی که می گذشت هراسان در آینه
آیینه امام خمینی

آیینه

آینه در آینه ست : چشم تو در آیینه پلک مزن! کرده در خویش نظر، آیینه آیینه جز شیشه ای چیز دگر نیست که چشم تو این اعتبار داده به هر آیینه
آیینه اشک امام خمینی

آیینه اشک

تو ای چشمها محو زیباییت بهار است و فصل شکوفاییت مگر می شود کند با سادگی دل از چشمهای تماشاییت
آیه نیاز امام خمینی

آیه نیاز

در نگاهت آیه ‏های خیس محبّت به گل می‏نشست و «شهادت« بهانه کوچکی بود، تا پرواز را معنی کنی
آینه باران امام خمینی

آینه باران

درچشمۀ چشمان تو، طوفان شده ای دوست صد آینه در چشم تو مهمان شده ای دوست امشب شب میلاد گل عشق و بهاراست کز فرط خوشی آینه باران شده ای دوست
آفتاب امام خمینی

آفتاب

روی دوش موجها آرام می رفت آفتاب از فرار قله اسلام می رفت آفتاب خون به جای اشک از چشم شفق فواره زد گرچه با دنیایی از اکرام می رفت آفتاب
آغوش شقایق امام خمینی

آغوش شقایق

بلبل روح از قفس تن پرید غنچه گریبان خودش را درید تا گل رخسار تو از باغ رفت رنگ بهار از رخ گلشن پرید
آسمان آبی امام خمینی

آسمان آبی

در فصل غربت از دل خود یاد می کنم باور مکن که دلهره ایجاد می کنم شیرین ترین صنوبر این باغ سبز را فردا فدای تیشۀ فرهاد می کنم
آری خدا تو را به سوی خویش خوانده بود امام خمینی

آری خدا تو را به سوی خویش خوانده بود

ای پیشوای آینه‌‏های زمین، امام! آیینه شکسته ما را ببین، امام ! بعد از تو با حریم شهیدان چه می‏کنند؟ بعد از تو چیست طالع این سرزمین، امام؟