آیینه

روزی که بود غربت انسان در آینه تسکین نیافت خاطر ایمان در آینه پا را فراتر از حد معمول می گذاشت مردی که می گذشت هراسان در آینه
دوشنبه، 7 فروردين 1396
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آیینه

آیینه

شاعر: علی اکبر خانه ای


روزی که بود غربت انسان در آینه
تسکین نیافت خاطر ایمان در آینه

پا را فراتر از حد معمول می‌گذاشت
مردی که می‌گذشت هراسان در آینه

همراه خواب‌های غریبانه‌ام نوشت
و رگبار تازیانه و باران در آینه

ای غربت قدیمی نزدیک‌تر به من
با من بمان، شکوه فراوان در آینه

صد پیرهن به خون شقایق دریده شد
تا بگذرد خدای بهاران در آینه

دیگر به جز وصول تو در قصه‌های من
راهی نمانده تا... خط پایان در آینه



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما