مسیر جاری :
![آن ماه که ماه نو سزد يارهي او آن ماه که ماه نو سزد يارهي او](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/5a42dcad-c258-40c6-8ced-af055838a13c.jpg)
آن ماه که ماه نو سزد يارهي او
آن ماه که ماه نو سزد يارهي او شاعر : انوري خورشيد مي نشاط نظارهي او آن ماه که ماه نو سزد يارهي او سر برزند از مشرق رخسارهي او چون گيرد عکس از لب ميخوارهي او ...
![از آرزوي خيال تو روز دراز از آرزوي خيال تو روز دراز](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/5a42dcad-c258-40c6-8ced-af055838a13c.jpg)
از آرزوي خيال تو روز دراز
از آرزوي خيال تو روز دراز شاعر : انوري در بند شبم با دل پر درد و نياز از آرزوي خيال تو روز دراز ميگويم کي بود که روز آيد باز وز بيخوابي همه شب اي شمع طراز وي بيسببي...
![هر سان که بود چو حالها گردانست هر سان که بود چو حالها گردانست](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/5a42dcad-c258-40c6-8ced-af055838a13c.jpg)
هر سان که بود چو حالها گردانست
هر سان که بود چو حالها گردانست شاعر : انوري روزي به شب آيد و شبي روز شود هر سان که بود چو حالها گردانست آفاق برو حبس و زمين بند شود هر کو نه به خدمت تو خرسند شود شب...
![تا چند مرا پردهي کژ خواهي داد تا چند مرا پردهي کژ خواهي داد](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/5a42dcad-c258-40c6-8ced-af055838a13c.jpg)
تا چند مرا پردهي کژ خواهي داد
تا چند مرا پردهي کژ خواهي داد شاعر : انوري جوهر که ز ايزدش همي نامد ياد تا چند مرا پردهي کژ خواهي داد از مرگ به يک تپانچه در خاک افتاد وز مرتبه آفتاب را بار نداد ...
![تو اگر شعر نگويي چه کني خواجه حکيم تو اگر شعر نگويي چه کني خواجه حکيم](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/5a42dcad-c258-40c6-8ced-af055838a13c.jpg)
تو اگر شعر نگويي چه کني خواجه حکيم
تو اگر شعر نگويي چه کني خواجه حکيم شاعر : انوري بيوسيلت نتواني که بدرها پويي تو اگر شعر نگويي چه کني خواجه حکيم که خلاصي دهد از جاهلي و بدخويي من اگر شعر نگويم پي کاري...
![در کف خشم و شهوت و خور و خواب در کف خشم و شهوت و خور و خواب](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/5a42dcad-c258-40c6-8ced-af055838a13c.jpg)
در کف خشم و شهوت و خور و خواب
در کف خشم و شهوت و خور و خواب شاعر : انوري اين چنين عاجز و زبون که تويي در کف خشم و شهوت و خور و خواب برو اي خر فراخ کون که تويي خويشتن آدمي همي شمري ...
![مرا دوستي گفت آخر کجايي مرا دوستي گفت آخر کجايي](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/5a42dcad-c258-40c6-8ced-af055838a13c.jpg)
مرا دوستي گفت آخر کجايي
مرا دوستي گفت آخر کجايي شاعر : انوري چرا بيشتر نزد ما مينيايي مرا دوستي گفت آخر کجايي به بيگانگي ميکشد آشنايي به تشوير گفتم که از بيستوري که از خدمتت نيست روي رهايي...
![صفهاي را نقش ميکردند نقاشان چين صفهاي را نقش ميکردند نقاشان چين](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/5a42dcad-c258-40c6-8ced-af055838a13c.jpg)
صفهاي را نقش ميکردند نقاشان چين
صفهاي را نقش ميکردند نقاشان چين شاعر : انوري بشنو اين معني کزاين خوشتر حديثي نشنوي صفهاي را نقش ميکردند نقاشان چين اوستادي نيمهاي را کرد نقش مانوي اوستادي نيمهاي...
![بزرگوارا با آنکه معرضم ز سخن بزرگوارا با آنکه معرضم ز سخن](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/5a42dcad-c258-40c6-8ced-af055838a13c.jpg)
بزرگوارا با آنکه معرضم ز سخن
بزرگوارا با آنکه معرضم ز سخن شاعر : انوري چنانکه باز ندانم کنون زردف روي بزرگوارا با آنکه معرضم ز سخن سخن چنانکه چنان به بود ز من شنوي هنوز با همه اعراض من چو درنگري...
![جهان را دلم گفت لطفي کن آخر جهان را دلم گفت لطفي کن آخر](https://rasekhoon.net/_files/thumb_images/article/5a42dcad-c258-40c6-8ced-af055838a13c.jpg)
جهان را دلم گفت لطفي کن آخر
جهان را دلم گفت لطفي کن آخر شاعر : انوري دلت سير نايد ز چندين سفيهي جهان را دلم گفت لطفي کن آخر سديد فقيهي سديد فقيهي جهان گفت از من لطافت نيايد ...