مسیر جاری :
دوباره حاجی را کشتید
محسن صالحی حاجی آبادی داستان زیر را با موضوع دفاع مقدس نگاشته است.
خیالت راحت
یکی از خاطرات جالب رزمندگان عزیز در جبهه را محسن صالحی حاجی آبادی در قالب داستان «خیالت راحت» و با زبان طنز به رشته تحریر درآورده است.
پسر فداکار
داوود امیریان داستان زیر را با موضوع خاطرات دفاع مقدس با زبان طنز نگاشته است.
خب درد داره امّا!
«خب درد داره امّا!» داستانی است از محسن صالحی حاجیآبادی که یکی از خاطرات رزمندگان دوران جنگ تحمیلی را بازگو می کند.
هیس... ماهی ها خواب اند!
پدر خوب و مهربانم! دلم برایت تنگ شده است. تصمیم گرفته ام راه تو را ادامه بدهم. برای روزی که خودت را از نزدیک ببینم، لحظه شماری می کنم. فردا قرار است برویم جنوب. عضو تیم خنثی کننده ی میدان مین شده...
این آدم های حسرت برانگیز
مقاله «این آدم های حسرت برانگیز» نوشته سیده عذرا موسوی در مورد نوجوانان نمونه ای است که با فداکاری و رشادت، برای دفاع از جان و آبرو و دوستان و دین مردم سرزمینشان جان خود را فدا کرده اند. اعتزاز حسن،...
رزمنده شیرمرد!
فرمانده ی عراقی به قدری خندید که نزدیک بود از پُشت بر زمین بیفتد. او به همراه چند درجهدار دیگر، سرگرم گفتوگو بودند؛ بلندبلند حرف میزدند و وحشیانه میخندیدند. با دقّت به چهرههایشان نگاه میکردم.
آقا ما بی گناهیم!
قرار شد از طرف مدرسه برای روزهای آخر سال، به اردوی راهیان نور و بازدید از مناطق جنگی جنوب کشور بریم. خیلی خوشحال بودیم؛ چون اولین بار بود که میتوانستیم با دوستان مدرسه یمان با هم باشیم.
شهری با دست و روی زخمی
اسفند که از گَردِ راه می رسد، بوی بیدمشک و بنفشه در مشام شهر می پیچد و آسمان به تماشای تاب بازی پرستوها روی سیم های برق می نشیند؛ پنجره ها باز می شوند، پرده ها کنار می روند و اتاق هایی که تمام...