مسیر جاری :
شبيخون براي روحيه
در عمليات والفجر 4، شهيد مسعود اسماعيلي و بعد از آن در عمليات خيبر، شهيد علي علوي، از دوستان شهيد صنعتکار بودند که شهيد شده بودند. علاوه بر اينها در عمليات خيبر بسياري از بچّه هاي با تجربه به شهادت رسيده...
پرتحرک و شاداب
لبخند بروجردي، به دلهاي مرده جان مي بخشيد. شايد در طول جنگ، کمتر افرادي را ديده باشيم که در اوج مشکلات، لبخند بر لب داشته باشند.
کمپوت خيالي
اگر احساسي در درونتان مرتب مي گفت بر آقايي خود افتخار کنيد و آن را به اين و آن بفروشيد، بدانيد که اين احساس تکبّر نام دارد و اگر چيزي در درونتان نگذاشت که با آنکس که قهر هستيد آشتي کنيد بدانيد که مغرور...
راز دیر رسیدن این شهید به مدرسه
شهید امید محمدیان تحصیلات مقطع ابتدایی خود را در دبستان هجرت و مقطع راهنمایی را در مدرسه ی راهنمایی شیخ صدوق می گذراند. امید در کوچه ای قد می کشد و رشد می کند که از در و دیوار خانه هایش رایحه ی عطر شهید...
رزمندگانی که برای شناسایی تا کربلا رفتند
قرارگاه سری نصر در سال 61 و درست در زمانی که جنگ به بنبست خورده بود با هدایت محسن رضایی فرمانده وقت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به فرماندهی سرلشکر شهید سپاه اسلام حاج علی هاشمی تاسیس شد.
کاکوهایی که نماز شب را بر خود واجب کردند
آیا تا کنون شنیده اید گردانی نماز شب را بر خود واجب کرده باشند؟ این موضوع را در این مطلب راسخون دنبال بفرمائید.
تفکر بسیجی، زیرساخت تمدنسازی و پیشرفت
روحیه و سبکی متأثر از نظام فکری کاملاً بومی و متکی به آموزهها و ارزشهای اسلام ناب محمدی (ص) آنگاه که در ذیل ساختار ولایت تعریف گردید، جریانی بینظیر را رقم زد که نه تنها تأمینکنندهی نیازهای جمهوری...
پدرهایی تحمل خواندن روضه حضرت علیاکبر(ع) نداشتند
در سالهای پایانی دهه 60، پارچه نوشتهای در مجلس ماه مبارک رمضان جامعه مداح تهران، روی دیوار شبستان مسجد حاج ابوالفتح نصب شده بود که شهدای این جامعه را معرفی میکرد. آن سالها، تعداد شهدایی که ذاکران ائمه...
شطرنج را فراموش کن
ايشان هيچ وقت طالب مال حرام نبودند و مرتّب به ما سفارش مي کردند که از مال حلال استفاده کنيم و در معاملاتي که انجام مي دهيم حق کسي را نخوريم. زيرا خدا در همه حال، حاضر و ناظر بر اعمال ماست. کلاس چهارم ابتدايي...
مي ترسم چشمم به نامحرم بيفتد!
در زمان فرماندهي بروجردي کساني بودند که پشت سر او حرف مي زدند و به او نسبت هاي ناروا مي دادند. آمدم به او گفتم: «بعضي ها پشت سر شما، همچين حرف هايي مي زنند.» خيلي ناراحت شد و رفت توي هم.