0
مسیر جاری :
جانا ز لب آموز کنون بنده خريدن سنایی غزنوی

جانا ز لب آموز کنون بنده خريدن

جانا ز لب آموز کنون بنده خريدن شاعر : سنايي غزنوي کز زلف بياموخته‌اي پرده دريدن جانا ز لب آموز کنون بنده خريدن يا نيست ترامذهب فرياد رسيدن فريادرس او را که به دام تو...
چيست آن زلف بر آن روي پريشان کردن سنایی غزنوی

چيست آن زلف بر آن روي پريشان کردن

چيست آن زلف بر آن روي پريشان کردن شاعر : سنايي غزنوي طرف گلزار به زير کله پنهان کردن چيست آن زلف بر آن روي پريشان کردن کفر درهم شده را پرده‌ي ايمان کردن زلف را شانه زدي...
ني‌ني به ازين بايد با دوست وفا کردن سنایی غزنوی

ني‌ني به ازين بايد با دوست وفا کردن

ني‌ني به ازين بايد با دوست وفا کردن شاعر : سنايي غزنوي يا ني کم ازين بايد آهنگ جفا کردن ني‌ني به ازين بايد با دوست وفا کردن يک عهد به سر بردن يک قول وفا کردن يا زشت بود...
تخم بد کردن نبايد کاشتن سنایی غزنوی

تخم بد کردن نبايد کاشتن

تخم بد کردن نبايد کاشتن شاعر : سنايي غزنوي پشت بر عاشق نبايد داشتن تخم بد کردن نبايد کاشتن زين سپس داني نکوتر داشتن اي صنم ار تو بخواهي بنده را چند ازين رايات عجب...
همه جانست سر تا پاي جانان سنایی غزنوی

همه جانست سر تا پاي جانان

همه جانست سر تا پاي جانان شاعر : سنايي غزنوي از آن جز جان نشايد جاي جانان همه جانست سر تا پاي جانان براي چون تو جان سوداي جانان به آب روي و خون دل توان ريخت ازيرا...
ز دست مکر وز دستان جانان سنایی غزنوی

ز دست مکر وز دستان جانان

ز دست مکر وز دستان جانان شاعر : سنايي غزنوي نميدانم سر و سامان جانان ز دست مکر وز دستان جانان شدم سرگشته و حيران جانان ز بس کاخ شوخ داند پاي بازي دو بند زلف مشک افشان...
جواني کردم اندر کار جانان سنایی غزنوی

جواني کردم اندر کار جانان

جواني کردم اندر کار جانان شاعر : سنايي غزنوي که هست اندر دلم بازار جانان جواني کردم اندر کار جانان ز شوق لعل شکربار جانان چو شکر مي‌گدازم ز آب ديده خلاف وعده‌ي بسيار...
قومي که به افلاس گرايد دل ايشان سنایی غزنوی

قومي که به افلاس گرايد دل ايشان

قومي که به افلاس گرايد دل ايشان شاعر : سنايي غزنوي جز کوي حقيقت نبود منزل ايشان قومي که به افلاس گرايد دل ايشان جز باده بگو حل که کند مشکل ايشان وقتي که شود کار برايشان...
خانه‌ي طاعات عمارت مکن سنایی غزنوی

خانه‌ي طاعات عمارت مکن

خانه‌ي طاعات عمارت مکن شاعر : سنايي غزنوي کعبه‌ي آفاق زيارت مکن خانه‌ي طاعات عمارت مکن جامه‌ي ناموس قضاوت مکن امه‌ي تلبيس نهفته مخوان هر چه کني جز به بصارت مکن ...
ساقيا مستان خواب آلوده را بيدار کن سنایی غزنوی

ساقيا مستان خواب آلوده را بيدار کن

ساقيا مستان خواب آلوده را بيدار کن شاعر : سنايي غزنوي از فروغ باده رنگ رويشان گلنار کن ساقيا مستان خواب آلوده را بيدار کن عشق را در کار گير و عقل را بيکار کن لاابالي...