مسیر جاری :
اي رخ تو شاه ملک دلبري
اي رخ تو شاه ملک دلبري شاعر : سيف فرغاني همچو شاهان کن رعيت پروري اي رخ تو شاه ملک دلبري شد ز شرم روي تو پنهان پري تا تو بر پشت زمين پيدا شدي سخت بيمعني بود صورتگري...
دلبرا حسن رخت ميندهد دستوري
دلبرا حسن رخت ميندهد دستوري شاعر : سيف فرغاني که به هم جمع شود عاشقي و مستوري دلبرا حسن رخت ميندهد دستوري رفتن از کوي تو عشقم ندهد دستوري آمدن پيش تو بختم ننمايد ياري...
جانا به يک کرشمه دل و جان همي بري
جانا به يک کرشمه دل و جان همي بري شاعر : سيف فرغاني دردم همي فزايي و درمان هميبري جانا به يک کرشمه دل و جان همي بري دشوار مينمايي و آسان همي بري روي چو ماه خويش و دل...
اي ز آفتاب رويت مه برده شرمساري
اي ز آفتاب رويت مه برده شرمساري شاعر : سيف فرغاني پيداست بر رخ تو آثار بختياري اي ز آفتاب رويت مه برده شرمساري از عشق آنچه دارم و از حسن آنچه داري اندر بيان نگنجد وندر...
اي که از سيم خام تن داري
اي که از سيم خام تن داري شاعر : سيف فرغاني قامتي همچو نارون داري اي که از سيم خام تن داري که تو در پيرهن چه تن داري در قبايي کسي نميداند که تو شيرين زبان دهن داري...
از آن شکر که تو در پستهي دهان داري
از آن شکر که تو در پستهي دهان داري شاعر : سيف فرغاني سزد که راتبهي جان من روان داري از آن شکر که تو در پستهي دهان داري نه آن سگم که تو تيمار من به نان داري به بوسه...
از پسته تنگ خود آن يار شکر بوسه
از پسته تنگ خود آن يار شکر بوسه شاعر : سيف فرغاني دوشم به لب شيرين جان داد به هر بوسه از پسته تنگ خود آن يار شکر بوسه بستد لب خشک من ز آن شکر تر بوسه از بهر غذاي جان...
اي پيش تو ماه آسمان خيره
اي پيش تو ماه آسمان خيره شاعر : سيف فرغاني وز روي تو آب روشنان تيره اي پيش تو ماه آسمان خيره در روي تو چشم مردمان خيره در چشم تو روي مردمي پيدا بر طرف مهت ز مشک زنجيره...
اي در سخن دهانت تنگ شکر گشاده
اي در سخن دهانت تنگ شکر گشاده شاعر : سيف فرغاني لعلت به هر حديثي گنج گهر گشاده اي در سخن دهانت تنگ شکر گشاده ز آن لعل همچو آتش للي تر گشاده اي ماه بندهي تو هر لحظه خندهي...
اي پستهي دهانت نرخ شکر شکسته
اي پستهي دهانت نرخ شکر شکسته شاعر : سيف فرغاني وي زادهي زبانت قدر گهر شکسته اي پستهي دهانت نرخ شکر شکسته در خدمت تو روزي طوطي شکر شکسته من طوطيم لب تو شکر بود که بينم...