مسیر جاری :
دل نوشته هایی در ولادت امام رضا(ع)
سپيده هشتمين
درود بر تو
اى هشتمين سپيده
- اگر از سايه ساران درود مى پذيرى-
باران نيز به اِزاى تو پاك نيست.
و بر ما درود
- اگر فاصله خويشتن تا تو را ،
تنها بتوانيم ديد-
اى آفتاب،
ما آن سوى ذرّه...
پنج مقدمه بي نتيجه
در ماهي كه گذشت، خبر رونمايي رمان اسماعيل، پايان انتظار چند سالهاي بود براي آنان كه خلوت نويسنده رمان را براي بازنويسيهاي مكرر اين رمان شنيده و ديده بودند. و آغاز انتظارهايي چند از جانب كساني كه حركتي...
مظلومترین پیامبر
مدح و منقبت رسول خدا (ص) به ادبیات فارسی جان تازهای بخشید و موجب شد تا شاعران ایرانی با الهام از آیات قرآن کریم، احادیث نبوی و روایات عترت پاک آن حضرت، به آفرینش آثاری بپردازند که برخی از این آثار، در...
مثنوی و مسأله ی رنج انسانی
مسأله شرور در طول تاریخ همواره معضلی در برابر اعتقاد به خدایی قادر، دانا و توانا بوده است. خداباوران در برابر این معضل، راه های مختلفی در پیش گرفتند. غالب ادیان ثنوی شرور را به خدایی جز خدای خالق خیر منتسب...
کشته شد در راه ایمان..
تا بشیر تابناک روز
دامن گستراند از فراز کوهسار دور
در دامان صحرا
بوسه رگبار دشمن
دور از چشم عزیزان
روی خاک و خون کشاند پیکر خونین ما را.
همسر من، زندگی هر چند شیرین است
لیک دوست دارم با تمام...
راه رجاء
هر دم از این رهگذار، رهگذری می رود
از پی مردان مرد، پی سپری می رود
عرصه نگردد تهی ، گرچه زهمسنگران
گه جگری می درند، گاه سری می رود
روزن فتح و ظفر ، بسته نخواهد شدن
گرز قضا ناوكی بر قدری می...
چون بگريم
خواهم از طوفان غم ، چون ابر در هامون بگريم
ديده را دريا کنم ، درسوگ ياران خون بگريم
ازغم مرگ عزيزان جوي ها بندم به دامن
بهر آن دريا دلان ، صد دجله وجيحون بگريم
درعزاي عاشقان ِ کوي ليلاي ِ حقيقت...
زلال قلم – قسمت سوم
عباس یعنی...
محمدکاظم بدرالدین
بالاترین معانی آب، به ظهور رسیده است. از اول چنین رقم خورده بود که مردی بیاید که همان روشنایی مصور و همان زلالیت مجسم باشد. امروز، دامان امالبنین، پر از درخشندگی نگاهی...
زلال قلم – قسمت دوم
ماه بنیهاشم
محمدکاظم بدرالدین
ماه، مقابل قامت رشید ایثار، خم شده است.
در دستان تعظیم، مولودیه میدرخشد. تبسمها میآیند. عطر خوش ساقی، در لحظههای عطشناک و کویری زمین جاری است. رشادتها، به امروز...
زلال قلم – قسمت اول
دستم را بگیر
مهدی خلیلیان
دلم پیوسته، مستِ توست عباس!
نگاهم پایْبستِ توست عباس!
اگرچه، مَشکِ آب، از دستت افتاد
دو چشم من به دستِ توست عباس!
بگذار باز هم از تو بگویم:
پروانه عشق، بال و پَر میافکنْد
با...