مسیر جاری :
چهار شعر از رضا اسماعیلی
تا شقایق هست ...
شعر يعني ناگهان...! يك اتفاق ساده نيست.
شعر در قاب نگاه من، تمام زندگي است.
شعر يعني، ترجمان داغهاي سينهسوز.
شعر يعني، يك نفر تنهايي خود را گريست.
شعر يعني،...
سه شعر از امیر علی مصدق
فانوس
نميخواهم چو اقيانوس باشم
كه بر هر ساحلي پابوس باشم
دلم ميخواهد از بهر غريقي
به شب، سوسوي يك فانوس باشم.
ترنم شیدایی
دستها باید قد بکشند تا آسمان را لمس کنند. دستهایمان از خدا بی نصیب مانده. کاش اندکی خدا بر شانه هایمان می بارید! چرا هیچ شانه ای نمی لرزد؟ چرا دستها تهی مانده اند؟ بالهایمان کوتاه شده. ببین سمت خدا راهها...
حج در آیینه شعر(2)
بندگانیم و به درگاه خدا آمدهایم
چون فقیران به تمنای نوا آمدهایم
ما که بر گِرد یکی خانه طوافی داریم
به گدایی به سر خوان خدا آمدهایم
ما نه مشتاق به سنگیم و نه وابسته به گِل
به وصال تو، به سرنی،...
حج در آیینه شعر(1)
میعادگاه دوست اصغر عرب (خود)
ای عاشق مشتاق که خواهان لقایی
در راه طلب گم شدهای بیسر و پایی
میعاد گه دل بر جانانه همین جاست
یک لحظه به خود آ و نظر کن که کجایی
با عجز بر این خاک گران مایه بنه...
گزیدة اشعار نیما یوشیج
پای آبله ز راه بیابان رسیده ام
بشمرده دانه دانه کلوخ خراب او
برده به سر بیخ گیاهان و آب تلخ
در بر رخم مبند که غم بسته بر درم
دلخسته ام به زحمت شب زنده داریم
ویرانه ام ز هیبت آباد خواب تلخ
دو شعر از مصطفی محدثی خراسانی
ما غير آب و آينه فرصت نداشتيم
جز با غزل به چشم تو شهرت نداشتيم.
در ما جنون موج و تب قله بود و كوه
جز بر ستيغ حادثه راحت نداشتيم.
تنها نه تا ابد به تو مشغول جان ماست
ما از ازل...
در هوای شکفتن
صدها نشان داغ
بیا بهار امیدم ببار بر تن من
در آسمان نگاهم تو ماه روشن من
بیا به خلوت شبهای بی چراغ بیا
به پاس حرمت صدها نشان داغ بیا
میان خاک وجودم بکار دانهى عشق
غزل بخوان که بخواند دلم ترانهى...
جرعه جرعه شعر
چه قدر دور؟
زير يك سقف و
دور يك سُفره
چه قدر نزديك و
چه قدر دور!
بيا با هم قهر كنيم
شايد
دلمان براي هم تنگ شود!
رضا اسماعيلي
در هوای شکفتن
در دل کوچه
می باریدیم
من و ابر
تو و کوچه
هر دو مرطوب
دست های تو
نرم نرمک
اشک هایم را برمی داشت
و دستی نبود
برای تسکین دل بی قرار
دل ابر!