در هوای شکفتن

در دل کوچه می باریدیم من و ابر تو و کوچه هر دو مرطوب دست های تو نرم نرمک اشک هایم را برمی داشت و دستی نبود برای تسکین دل بی قرار دل ابر!
سه‌شنبه، 5 آذر 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
در هوای شکفتن
در هوای شکفتن
در هوای شکفتن

نويسنده: مریم دارابی
در دل کوچه
می باریدیم
من و ابر
تو و کوچه
هر دو مرطوب
دست های تو
نرم نرمک
اشک هایم را برمی داشت
و دستی نبود
برای تسکین دل بی قرار
دل ابر!
فریبا داوودی- قم

بی جهت

شهر را پر کرده این جا حرف های بی جهت
شعرهای ممتد و ناآشنای بی جهت
من خودم هم راه را گم کرده ام باور کنید
این فلش ها چیست این ها هم برای بی جهت...؟
این دلیلی نیست این، تنها فقط توجیه ماست
گم شدن های جهت ها راه های بی جهت
مرده ها تکراری یک التماس بی اثر
گورها سردند از این های های بی جهت
کی شود موسیقی باران زمین را پر کند
شهر ما خالی شود از هر صدای بی جهت.
فاطمه عبدالعظیمی

ایستگاه آخر

لطفاً سکوت! قصه‏ى من سرد و مبهم است
نزدیک تر شوید، بله... فرصتم کم است
محکوم می شوم به سکوتی همیشگی
جرمم فقط همین که گناهی نکردم است
تابوت کهنه ام شده چشمان مردمان
حالا برای مردن من جا فراهم است
دیگر نمانده فرصت جرأت که بگذریم
این جا هبوط گاه پر از درد آدم است
ایستگاه آخر و این من که مانده ام
گویی برای مردن من مرگ هم کم است.
زهرا سادات آقامیری

چشم هایت

چه خوب و روشن است نمای چشم های تو
نمی رسد ستاره ای به پای چشم های تو
به ماه خیره می شوم فقط و گریه می کنم
دلم که تنگ می شود برای چشم های تو
و هی مرور می کنم نگاه اول تو را
اگر نمی رسد به گوش من، صدای چشم های تو
تو تا که پلک می زنی به سجده می رود دلم
به پیشگاه اعظم خدای چشم های تو
شبی خراب می شود حصارهای فاصله
و آب می شود دلم به پای چشم های تو
منبع: نشریه‏ى حدیث زندگی

تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط