0
مسیر جاری :
مرد کوچک سال عاشق سایر اشعار عاشورایی

مرد کوچک سال عاشق

ظهر عاشورا که شرح شعله‌ی آغاز بود مرد کوچک سال عاشق، آخرین سرباز بود شرح هفتاد و دو زخمی را که بر تاریخ ماست ازگلوی خون نثارش اولین آواز بود
مرد فردا سایر اشعار عاشورایی

مرد فردا

ماندیم لب تشنه اینجا در متن صحرا برادر آلاله تب کرد آن جا، پژمرد بی ما، برادر آن سو ترک رود جاری می‌غلتد از بی قراری
مرد طوفان زده سایر اشعار عاشورایی

مرد طوفان زده

مرد طوفان زده خم شد و کمان را برداشت قایق انداخت به دریا دل و جان را برداشت رفت تنها و به دریا سفر تلخی کرد دستهایش دو چشم نگران را برداشت
مرد سفر سایر اشعار عاشورایی

مرد سفر

تمام راه‌ها را با تو عمری همسفر بودم اگر زن بودم اما مثل تو مرد سفر بودم تو را شمشیرهای کینه ظهر دهم کشتند بردار تا برادر داغ بودم، بی پسر بودم برای کارون بی چراغ و تشنه آبت
مرثیه‌ی عاشورا سایر اشعار عاشورایی

مرثیه‌ی عاشورا

بسم الشهید، خون خدا ریخت بر زمین! خون مسیح امت ما ریخت بر زمین دیوارها و سقف جهان، بوی خون گرفت دل‌های خق را تب و تاب جنون گرفت
مرثیه‌ای می‌وزد از آن سوی دشت سایر اشعار عاشورایی

مرثیه‌ای می‌وزد از آن سوی دشت

باغ سرمست و رها سرو و صنوبر در باد ای خوشا رقص درختان تناور در باد ای خوشا رقص جنون هلهله در آتش و خون پیرهن چاک و غزل خوان و شناور در باد
مدد کن سایر اشعار عاشورایی

مدد کن

یا ابوالفضل! مدد کن غزلی ساز شود شعر من با نفس گرم تو آغاز شود تاکه دل پنجره‌ای روبه خدا بگشاید دل در سال جنون، لایق پرواز شود
محراب سبز سایر اشعار عاشورایی

محراب سبز

گل نیست، لاله نیست، بهار است روی تور می‌جوشد از زمین و زمان آبروی تو دل با عبور قافله‌ی زخم و تشنگی نوشیده آفتاب و عطش از سبوی تو
مثل خورشید شعله‌ور شده‌ای سایر اشعار عاشورایی

مثل خورشید شعله‌ور شده‌ای

داری از خیمه می‌زنی بیرون، مثل خورشید شعله‌ور شده‌ای من تو را درک می‌کنم بانو! داغدار یکی دگر شده‌ای بی خودی سیل اشک‌هایت را می‌کنی زیر برقع‌ات پنهان
ماه ناگزیر سایر اشعار عاشورایی

ماه ناگزیر

آغوش می‌گشاید و لبخند می‌شود مأمور سرسپاری فرزند می‌شود می‌گوید از کسان حرم که کم نیستی می‌گوید این سپاه توانمند می‌شود وقتی تو بر براده‌ی خون تیغ می‌کشی