مسیر جاری :
#شعروادب #اشعار عاشورایى در راسخون
#شعروادب #اشعار عاشورایى در مقالات
#شعروادب #اشعار عاشورایى در فیلم و صوت
#شعروادب #اشعار عاشورایى پرسش و پاسخ
#شعروادب #اشعار عاشورایى در مشاوره
#شعروادب #اشعار عاشورایى در خبر
#شعروادب #اشعار عاشورایى در سبک زندگی
#شعروادب #اشعار عاشورایى در مشاهیر
#شعروادب #اشعار عاشورایى در احادیث
#شعروادب #اشعار عاشورایى در ویژه نامه
فرات مهربانی
به طاق آسمان امشب گل اختر نمیتابد بنات النعش اکبر بر سر اصغر نمیتابد به شام کربلا افتاده در دریای شب ماهی که هرگز آفتابی این چنین دیگر نمیتابد
غنچهای در عطش
...و آسمان به درگاه چشمان تو، سجده میکند آن گاه که ابرهای اندوهم عاشقانه میبارد و بی قراری من در لابه لای کلمات
غزل سرودهی آرامش
پرواز کن کبوتر دل، وقت چینه شد محراب آرزوی تو شهر مدینه شد جایی که باغ اشک دهد، میوهی بهشت جایی که سنگ سخت در آن، آبگینه شد جایی که سجده گاه رسول خدا در او
غزل سپیدار
گرفته شعلهی صبرت عجیب صحرا را و آب کرده دل سنگهای خارا را به پیش میروی، از موج زخم بیمات نیست کنار میزنی آری هجوم دریا را
غزل تشنگی
گرچه روزی تلختر از روز عاشورا نبود آنچه دیدیم جز پیشامدی زیبا نبود عشق میفرمود «باید رفت» میرفتند و هیچ بیمشان از تیرهای تلخ و بی پروا نبود
غریبه
چقدر آشنا مینمایی غریبه! بگو از کجا از جایی، غریبه در این شهر و این شب چه بی سرپناهی نداری مگر آشنایی غریبه
غروب
پس از تو آینهها حجمی از غبار شدند چه چشمههای زلالی که بی تو تار شدند پس از غروب تو ای آفتاب تا محشر دل من و غم عشق تو هم جوار شدند
غروبها
از راه میرسند پدرها غروبها دنیای خانه روشن و زیبا غروبها از راه میرسند پدرها و خانهها آغوش میشوند سراپا غروبها
غروب عاشورا
غروب میشود و اشک شعله میگیرد میان ظلمت وحشت ستاره میمیرد غروب میشود ونالهی قناریها طلوع شیون و اندوه، بیقراریها
غروب سرخ کبوتر
شب بود و درد بود و پریشانی، شب بود و اسبهای رها در باد گویی زمین تبلور ماتم بود، گویا زمان گواهی بد میداد محزون و دلشکسته و نا آرام، در لحظههای ناخوش و نافرجام