مسیر جاری :
سيلي براي اشتباه نکردن!
با رسيدن بچّه ها، حاج احمد همه را در ميدان صبحگاه پادگان دوکوهه جمع کرد تا برايشان صحبت کند و فرمانده جديد گردان مالک اشتر را به نيروها معرفي کند. با جمع شدن نيروها در محوطه صبحگاه، حاج احمد به جايگاه...
امام زمان (عج) نمي پذيرد
رضوي سوار وانتي شد تا از محوطه خارج شود. جلوي در ورودي توقّف کرد تا، طبق روال معمول طناب جلوي در را آزاد کند. جواني از اتاقک گوشه ي محوطه بيرون آمد و به نگهبان گفت: « مگر قرار نشد کسي بدون برگه خارج نشود؟...
صبحگاه به ياد ماندني
منتظر نمي شد کار به سراغش بيايد، خودش به سراغ کار مي رفت. با برنامه ريزي و نظم عمل مي کرد. به هر کاري که دست مي زدند از قبل تمام جوانبش را سنجيده بود. هيچ چيز نمي توانست برنامه هاي او را تغيير دهد. (1)
نظم و ترتيب در جنگ
شهيد علمي فردي بسيار منظم و مقيد بود. چه از نظر ظاهري و چه در انجام کارها. هيچگاه ايشان را با سر و وضع نامناسب و آشفته نمي ديديم. هميشه ظاهري آراسته و مرتب داشت. چفيه بر گردن، کفش هاي واکس زده و شيک و...
هميشه آراسته
بهرام، زمان بندي کلاس هاي ورودي پنجاه و چهار را گرفت و با برنامه ي اساتيد کنار هم گذاشت. بعد، يک برنامه ي هماهنگ، از مجموع آنها تنظيم کرد و به هر کلاسي- براي حضور در سالن هاي کار عملي و کارورزي- يک برنامه...
سرداری که با یک پا می جنگید
پدر شهید انبارلویی ، مرد باایمان و زحمت کشی بود. بعد از ازدواج خانه کوچکی تهیه و از راه کارگری مخارج زندگی را تأمین میکرد. محمدصادق چهارمین فرزند خانواده بود، که ۲۰ مهر ۱۳۳۴ در قزوین به دنیا آمد. دو-...
شهیدی که با یک کلمه 4 اسیر گرفت
حاج موسی رضازاده در سال ۱۳۱۸ در خانوادهای متدین و مذهبی از کوی علیای کازرون چشم به جهان گشود. مهربانی و مردانگی او از همان بدو تولد در چهره او موج میزد و آزادی و عدالتخواهی در تون صدایش معلوم بود.
اطاعت از امر ولی یعنی این!
سردار شهید "مهدی نظر فخاری" در سال ۱۳۳۸ همزمان با سالروز میلاد با سعادت منجی عالم بشریت در ساوه و در خانوادهای مذهبی متولد شد و در دامان عشق و ارادت به اهل بیت (ع) پرورش یافت.
شهیدی که غنیمت های مدرن را جمع آوری می کرد
فرهنگ نیوز قصد دارد به بازخوانی و معرفی شهدای مظلوم تدارکات و پشتیبانی (لجستیک) دفاع مقدس بپردازد.در قسمت اول به مطالعه قسمتی از زندگی نامه سردار شهید حاج اسماعیل اسکندری پرداختیم .در این قسمت به مطالعه...
اول درس بعد ورزش
من داور بازي بودم. ايرج در مقابل بازيکني حرکتي انجام داد و من به او کارت زرد دادم. ساعت ده شب، ايرج به منزلمان آمد. جلوي در ايستاد و گفت: « کيومرت گفته شما فردا عازم جبهه هستيد، آمدم براي عذرخواهي. » گفتم:...