مسیر جاری :
عملیات افتخار آفرین
با خاتمه یافتن عملیات طریق القدس، تلاش برای اجرای عملیات بعدی به منظور جلوگیری از قدرت تصمیم گیری، تجدید سازمان و تقویت روحیه دشمن آغاز شد. در این شرایط که نیروهای رزمنده ابتکار عمل در جنگ و پشت جبهه را...
فتح الفتوح فتح المبین؛ افتخار رزمندگان
میگفت یادش به خیر، عیدی خوبی بود، امام دستور داد و رزمندگان از جان مایه گذاشتند، تا جایی موفق شدیم که امام خمینی(ره) پس از آن عملیات گفت: این یک فتح الفتوح است.
صداي امداد، از قورقور قورباغهها
وقتي در عمليات «والفجر 4» قلههاي «هفت توانا» را فتح کرديم، ديگر حتي يک قرص نان يا يک قطره آب براي خوردن نداشتيم؛ زيرا جيرة غذاييمان که تعدادي کنسرو لوبيا و يک قمقمة آب بود، تمام شده بود. ما مانديم و تشنگي...
گلولهاي براي خودم
شب عمليات، فرماندة گردان همه را جمع کرد و گفت: «برادران! حتماً شنيدهايد امام مدتي است که فرمودهاند: «پس مهران چه شد؟» مدت هاست كه فرماندهان و بچههاي شناسايي و تخريب، بيخوابي و رنج کشيدهاند و نقشة...
روايتی تازه از نبرد در «کوت کاپن»
مقاومت و استقرار دشمن در عملیات فتحالمبین و در منطقه کوت کاپن به اندازهای قوی بود که هیچکس فکر نمیکرد این منطقه سقوط کند اما سرانجام این منطقه با اسیر شدن 15 هزار سرباز دشمن از چنگ عراقيها رها شد.
عملیات...
روایت سرآشپز لشکر از شب عملیات
شب اول عملیات، جنگی تمام قد آغاز شد. هنوز صبح نشده عراق پل را زد، آتش دشمن هم شروع شد. ما وسط معرکه قرار داشتیم، توپخانه دشمن روی سر ما آتش می ریخت، توپخانه ما می رفت برای دشمن که گاهی هم نصفه و نیمه می...
استراتژي فتح خرمشهر
ايران در نخستين روزهاي پس از انقلاب اسلامي درحال دست و پنجه نرم کردن با وقايع پس از آن بود؛ درگيري هاي داخلي و اشتباهات ديپلماتيک کوچک و بزرگ دست به دست هم داده بودند تا ايران در وضعيت خطرناکي قرار بگيرد....
عمليات محرم به روايت فرماندهان
عمليات محرم، نام آشنايي است براي همه آنهايي که گاهي خاطرات دلتنگي شان را به ياد مي آورند و در ميان سنگهايي که نام ياران سفر کرده بر آنها نقش بسته قدم مي زنند و به ياد آن روزها بغض مي کنند و گاهي غزلي غريب...
انعکاس عمليات محرم در نشريات جهاني
براساس اظهارات فرماندهان نظامي ارتش و سپاه، تيپ کربلا نيم ساعت پس از آغاز عمليات موفقيت هايي بدست آورد. منطقه عمليات در ساعت 5/23 (دوشنبه دهم آبان) بدليل منورهاي طرفين عراق نوراني است، همچنين در اين ساعت...
وقتي گردان گمشده امام رضا از غيب رسيد
ترس من از کشته شدن نبود، دلم نمیخواست تانکها از خاکریز بگذرند. آرام گفتم: «بردار محسن! تانکها دارند میآیند بالا، دارند میآیند روی شانه خاکریز، چه کنیم؟» بعد افتادم روی زمین. محسن هم حال غریبی داشت....